there is not post in layout 2

در پی تعامل طالبان با امریکا، روسیه رهبر جبهۀ مقاومت ملی را به مسکو دعوت کرد
احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان در سفر به...

آیا امریکا به اهداف خود در افغانستان رسیده است؟
20 May 2021
عطاالله عبیدی
پس از اعلام بیرونشدن نیروهای ایالات متحدۀ امریکا و ناتو از افغانستان و برچیدن برخی پایگاههای آنان از کشور، اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا اهدافی را که آنها برای آمدن شان به افغانستان داشته اند برآورده شده است یا خیر؟ این خروج بهمعنای گریز کامل و قطعی امریکا از افغانستان است؟ آیا خروج نظامیان امریکا به این معناست که این کشور از لحاظ سیاسی نیز با افغانستان وداع میکند و دیگر نقش اساسی در تحولها و فعلوانفعالهای سیاسی کشور ما بازی نخواهد کرد؟
از ابراز نظر مقامهای رهبری امریکا وروزنامه های غربی استنباط میشود که این کشور، نسبت به حل سیاسی منازعه افغانستان در کوتاهمدت دچار تردید شده است. سختی مذاکره با طالبان از یکسو و پراکندگی سیاسی داخلی از جانب دیگر، سبب تضعیف تلاش امریکا از ایفای نقش موثرتر در زمینۀ حل سیاسی قضیۀ افغانستان گردیده است.
جو بایدن رئیس جمهوری امریکا میگوید که به اهداف خود در افغانستان دست یافته اند و حالا فرصت آن فرا رسیده که نیروهای خود را از این کشور بیرون کنند.
جو بایدن گفت که در نتیجه جنگ ۲۰ ساله در افغانستان، تهدیدهای هراس افگنی در این کشور کاهش یافته است.
آقای بایدن گفت که جنگ آنها در افغانستان تلاش برای ملت سازی نبوده بلکه برای از بین بردن تروریستانی بود که امریکا را مورد حمله قرار داده بودند.
رئیس جمهوری امریکا خود را به پایان جنگ در افغانستان متعهد دانست و افزود که پس از ۲۰ سال قربانی حالا فرصت آن فرا رسیده تا نیروهای امریکایی به کشور خود برگردند.
این سخن بهمعنای آن است که امریکا نهتنها در ساحۀ نظامی افغانستان؛ بل در ساحۀ سیاسی نیز خود را ناکام و دوام حضور نظامی و سیاسیاش در این کشور را مستلزم هزینههای سنگین اما بینتیجه میداند. اگرچه امریکا با وعده و وعیدهایی به نیروهای امنیتی در زمینۀ حمایت مالی، پرداخت معاش و تامین تجهیزات مورد نیاز داده است، منابعی درارتش افغانستان گفته اند که نیروهای خارجی هنگام ترک پایگاه های شان حتا وسایل وتجهیزات شان را حاضر نیستند که به نیروهای امنیتی افغانستان واگذار کنند ، بل آنها را تخریب میکنند ،که این گفته های پیشین آنهار دروغ ثابت میکند که نه تنها ارتش افغانستان را تمویل وتجهیز نمیکنند بل بارفتن شان این نیروها را تضعیف نیز میکنند، درحالیکه مقام های ارتش ونهاد های امنیتی کشور ازاتکا به توانایی های نیروهای امنیتی سخن به زبان آورده میگویند که آنها توان مقابله با گروه های هراس افگن ازجمله طالبان را دارند.
دقیقن بیست سال پیش امریکا با یکصد و سیهزار نیروی نظامی و میلیاردها دالر به هدف مبارزه باتروریزم وقاچاق مواد مخدر وارد افغانستان شد ، ام نتوانست در افغانستان پیروزی بهدست آورد، اما چگونه میتواند با حمایتهای محدود مالی و لوژستیکی از راه دور، مانع از پیشروی گروههای هراسافگن شود؟
پنتاگون گفته است كه در ماههای گذشته حدود ۲ هزار و ۵۰۰ سرباز آمریكایی در افغانستان حضور داشتهاند. میلی آخر هفته گذشته در مصاحبهای گفته بود كه با احتساب نیروهای عملیات ویژه، تعداد كل سربازان حاضر به ۳ هزار و ۳۰۰ نفر میرسد. فرماندهان نظامی گفتهاند که نفرات بیشتری برای کمک به امنیت و تدارکات خروج برای مدت موقت به منطقه گسیل خواهند شد.
مقامات پنتاگون گفتهاند که در قالب طرحی به نام «فراتر از افق» همه تلاش خود را برای نظارت بر تهدیدات تروریستی و کمک به افغانها از مکانهای دیگری در منطقه انجام میدهند، اما آنها درباره این مکانها و جزئیات آن توضیحی ندادهاند.
ژنرال فرانک مککنزی، فرمانده ارشد آمریكا در خاورمیانه هشدار داده است كه پس از خروج همه نیروهای آمریكایی، ارتش افغانستان بدون حمایت دائمی آمریكا، «قطعاً سقوط خواهد كرد». وی ابراز نگرانی کرده که ممکن است نیروهای افغانستان نتوانند مانع از پیشروی بیشتر طالبان شوند و گفته است که افغانها برای نگهداری و پرواز هواپیماهای خود به کمک و بودجه نیاز دارند.
میلی گفته بود كه نیروهای دولت افغانستان با آینده نامشخصی روبرو هستند و با تسریع در خروج نیروهای آمریكایی و ائتلاف در هفتههای آینده، در برابر شورشیان طالبان احتمالا با رویدادهای بدی مواجه خواهند شد.
در گذشته البته حضور فیزیکی نیروهای خارجی حداقل این حسن را داشت ، چون زمانیکه نیروهای دولتی افغانستان تحت فشارنظامی طالبان دربرخی نقاط کشور قرارمی گرفت ، نیروهای خارجی باکمک های هوایی و استخباراتی به نیروهای افغانستان مانع سقوط پایگاه ها وبرخی ولایت ها می شد، اما درحال حاضر این نیروها از چنین امکانات و حمایتهای اطلاعاتی و کوردنیشن برخوردار نخواهند شد.بل به تواناییها و امکانات خود متکی باشند.
از برخی نشانهها استنباط میشود که در عرصۀ سیاسی نیز ایالات متحده، اندکاندک عقبنشینی میکند و نقش خود را از متن بهحاشیه میبرد. درخواست امریکا از سازمان ملل متحد برای گرفتن نقش هماهنگی و رهبریکنندۀ مذاکرات میانافغانستانی ها در قضیۀ افغانستان و نیز دعوت از کشورهای منطقه مبنی بر سهمگیری و نقشآفرینی فعالشان در پروسۀ صلح، نشانههای همین عقبنشینی امریکا از متن به حاشیه است.
بهنظر میرسد آقای زلمی خلیلزاد که پیش از این، در رأس و محور روند صلح و کشاندن طالبان بهپای مذاکره عمل میکرد، جای خود را بهنمایندۀ ملل متحد و یا بازیگران دیگر بدهد؛ چون با خروج نظامی امریکا و ناتو از افغانستان، او دیگر پشتوانه و اهرم فشار لازم بر طالبان را در دست ندارد.
در دو سال گذشته، امریکا در یک روند پیچیده، سخت، نفسگیر و پر پیچوخم با طالبان به تفاهمنامهیی دست یافت که پلۀ سنگین آن بهسود طالبان بود و تنها آنچه نصیب امریکا شد، گرفتن یک تضمین برای بیرون کردن قوتهای خود از افغانستان بود.
در مذاکرات میان امریکا وطالبان ، سرنوشت آیندۀ کشور ما در هالهیی از ابهام گذاشته شد. گروه طالبان در جریان این مذاکرات نفسسوز، نهتنها مشروعیت سیاسی بهدست آورد و امکانات سفر و گشتوگذار در کشورهای گوناگون دنیا بهرغم درج نامشان در لیست سیاه شورای امنیت یافتند؛ بل امکانات رسانهیی، تبلیغاتی زیادی بهدست آوردند و تا توانستند در جهت اعتباربخشی و قدرتنمایی خود استفاده کردند.
همچنین بیش از پنجهزار اسیرشان آزاد شد؛ بدون آنکه از موج خشونتها و حملات انفجاری و انتحاریشان علیه حکومت و مردم افغانستان ذرهیی کاسته شود وگفته میشود که به زودی شماری هفت هزار زندانی دیگر طالبان نیز اززندان ها ی افغانستان رها خواهند شد که این منجر به خشونت وجنگ های بیشتر درکشور خواهد شد.
معلوم میشود که خلیلزاد بهدستور رهبران کشورش فقط برای امریکا و اخذ تضمین خروج امن قوتهایشان از افغانستان با این گروه مذاکره کرده بوده و امتیاز فراوانی که به طالبان بخشیده، همه از جیب مردم افغانستان و به هزینۀ قربانیهای آنان بوده است.
یکی از دلایل عمدۀ درک نومیدانۀ امریکا و دنیا از افغانستان این بوده است که سوگمندانه مشکل بنیادی افغانستان، تنها طالبان و گروههای هراسافگن دیگر نیست؛ بل مشکل اساسی این کشور خصلت نهادیشدۀ واگرایی، گسست و تفرق سیاسی و اجتماعی است که به گفتۀ جو بایدن هیچ نیروی خارجی قادر نیست آن را به وفاق و همگرایی تبدیل کند.
از این منظر، معضل واقعی کشور، نه نظامی؛ بل سیاسی و فرهنگی است و حل معضل سیاسی، به فهم عمیق درونی و مسوولیتشناسی متعهدانۀ همگانی اجتماعی ضرورت دارد و هیچگاه این معضل با شیوۀ مکانیکی و فشار بیرونی قابل حل نیست.
اگر در جبهههای جنگ و شکار تروریستان هزار ضربه هم بر آنان وارد شود؛ اما باز هم هراسافگنان از هزار درز اجتماعی و هزار رخنه و سوراخ نفاق سیاسی و بیشمار روزنهها، عصبیتها و کینههای قومی داخل میشوند و ضربهها و خنجرهای خود را از قفا وارد میکنند.
نه ایالات متحده ونه هم ناتو این درزها وسوراخ ها را نمیتواند ببندند و نقش عامل همجوشی اجتماعی، استحکام، قوت و همپذیری ملی را در میان ما بازی کنند؛ البته کشورهای مانند ایران وپاکستان تاکنون نقش موثری در روند تحولات صلح بگونه عملی نداشته اند.
مگر اینکه رهبران و نخبگان کشور واقعا بر سر عقل بیایند و از هوسهای خام، عصبیتها و اجنداهای شخصی خود بگذرند و گامی در راستای مصالح علیای کشور و ملت بردارند.
بهنظر میرسد دنیا در حاشیۀ معضل افغانستان مینشیند، بر نحوۀ عملکرد ما نظارت میکند و تواناییهای داخلی ما را محک میزند. آیا ما با اجماع، همبستگی ملی و وفاق اجتماعی از این گردونۀ مرگبار و پرخطر میتوانیم بهسلامت بگذریم یا با خاماندیشی و خودخواهی، فرصتهای اندک موجود را بر باد داده، کشور را در اعماق بحران سیاه و درازدامن دیگر فرو میاندازیم.
عملکرد و اقدامهای نسنجیدۀ هر روزۀ رهبران سیاسی نشان میدهد که آنان یا درک روشنی از اوضاع شکننده و بافت اجتماعی کشور ندارند و یا پشتشان به جاهایی گرم است که از دید بسیاری از ناظران و مردم افغانستان پوشیده است وگرنه در این شرایط حساس، چشمبسته و بیپروا، رکاب زدن بر موج اقدامهای یکجانبه و بحرانساز و راندن بر هوسهای خام و پندارهای بیپایه که جز تیز کردن حساسیتها و برانگیختن کینها و نفرتها نتیجهیی در برندارد، کار درست و عاقلانه بهنظر نمیرسد.
اما چه نقش تاجیکستان و ازبیکستان در جنگوصلح افغانستان دارند؟
کشورهای تاجیکستان و ازبیکستان در همسایگی نزدیک با افغانستان، با داشتن مرز مشترک و اشتراکات فرهنگی، تاریخی و زبانی، دوست افغانستان محسوب میشوند. مراودات افغانستان با این کشورها، در بعد سیاسی و اقتصادی، به یک مرحله خوب و روبهرشد قرار گرفته است.
درچنین برهه اززمان نقش کشورهای همسایه افغانستان را هم نمی توان درقضایای جاری کشور نادیده گرفت، تاجیکستان وازبیکستان دوکشور همسایه افغانستان هستند که درتحولات دودهه پسین نقش مثبت درروند اوضاع کنونی داشته اند ، امام علی رحمان، رئیس جمهور تاجیکستان بارها گفته که تاجیکستان از روند صلح به رهبری و مالکیت حکومت افغانستان حمایت میکند و نیز در زمینه صلح در کنار دولت این کشور قرار خواهد گرفت.
آقای رحمان وعده نموده که تاجیکستان در نشستهای منطقهای و بینالمللی در کنار افغانستان خواهد بود و نیز در روند صلح از جایگاه این کشور حمایت خواهد کرد.»
بسیاری از شهروندان افغانستان، دولت تاجیکستان را دوست، همزبان، همفرهنگ و همسایه خوب افغانستان میدانند و تاکید دارند که باید دولت روابطش را با همسایههای خوبی مانند تاجیکستان تقویت نموده و تلاش کند که از تجاربشان در زمینه تامین صلح، ثبات و توسعه و رشد کشور استفاده کنند.
افغانستان و تاجیکستان، در کنار اینکه همسایهاند، باهم مشترکات فرهنگی، هویتی و تاریخی گسترده و پررنگی دارند. تاجیکستان، با بیشتر از هشت میلیون جمعیت، از بدو استقلال تا این دم، در کنار افغانستان همکار و همسایه خوب بوده است. افغانستان در سه ولایت «بدخشان، تخار و کندز» با تاجیکستان حدود ۱۲۰۶ کیلومتر مرز مشترک دارد.
بنابراین، اگر از این منظر و دیدگاه، تاجیکستان را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم؛ تأمین صلح در افغانستان میتواند موجب مصون شدن مرزهای تاجیکستان با افغانستان شود.
دوشنبه، بارها همکاریاش را در راستای گفتوگوهای صلح افغانستان با طالبان، اعلام کرده است. از آنجایی که تاجیکستان تجربهی جنگ داخلی و تأمین صلح را دارد، تجربه این کشور میتواند برای افغانستانِ درگیر منازعه، آموزنده باشد؛ چون حکومت تاجیکستان میانهی خوبی با گروههای تندرو و بنیادگرای مذهبی ندارد،
ازبیکستان نیزدر سالهای پسین، با توجه به افزایش تمایل بازرگانهای افغانستان به سرمایهگذاری در ازبیکستان، این کشور در تشکیلات وزارت خارجه خود معاونت امور بازرگانی برای افغانستان را ایجاد کرده است تا تلاشها در این زمینه به بیش از پیش برساند.
افراطگرایی، مواد مخدر، ناامنی و تروریزم، از جمله چهار عنصری است که محور دغدغههای مشترک ازبیکستان و افغانستان را تشکیل میدهد. اکثریت شبکههای استخباراتی منطقه، نگاهشان به جنگ افغانستان در کنار ملاحظات استخباراتی، اقتصادی و تجارتی است. یکی از عوامل دوامدار شدن جنگ همین مسئله است. هرچند مسایل کلیدی دیگری هم در امر شعلهور شدن آتش جنگ دخیل است و نمیتوان نقش آنها را نادیده گرفت.
روی این ملحوظ، کشورهای این منطقهی جغرافیایی، جهت جابهجایی و راندن ناراضیهای سیاسی (دشمنان) خود به جایی غیر از کشور خود نیاز دارند. در این برههی زمانی، هیچ مکانی بهتر از افغانستان جهت جابهجایی عناصر مخرب و نامطلوب منطقه نیست. در یک نگاه کلی، اين مسئله، بازی با خون و عزت مردم افغانستان است. از اینرو، امنیت افغانستان تا زمانی بر قواعد وضعشدهی بیرونی وابسته خواهد ماند که کتاب سرنوشت این ملت به خط دیگران نوشته نشود.
اما واقعیتی که نباید هیچگاه ازآن چشم پوشی کرد ،سیاست بر منافع دولتها متکی است. دولت آینده افغانستان باید بداند که بدون نظرداشت منافع جهان در افغانستان و منطقه، منافع افغانستان نیز در خطر میافتد.تاریخ افغانستان نشان داده است که جهان دراین منافع خود را دارد. این منطقه در چهارراهی جهان قرارگرفته ، این سرزمین با اهمیت جهان است. سیاسیون افغانستان باید درک کنند که این جغرافیا قابل مدیریت است و باید بیاموزند که چگونه با جهان معامله کنند.