there is not post in layout 2

استعفای نمایندۀ خاص پاکستان برای افغانستان/ پاکستان راه گم کرده است
صادقخان نماینده خاص پاکستان برای افغانستان از سمتش کنار رفت....

آیا جنگ در افغانستان پایان یافته است؟
15 September 2022
آمنه مصدق
یک سال قبل حکومت دموکراتیک در افغانستان سقوط داده شد. تخلیه تحقیرآمیز نیروهای نظامی ایالات متحده، غیرنظامیان و همچنین تخلیه تقریباً یکصد هزار افغان یک تراژیدی دردناک برای واشنگتن و متحدانش بود.
رژیم طالبان از آن زمان تاکنون بر افغانستان حکومت میکنند. سطح خشونت در سراسر کشور به طور چشمگیری کاهش یافته اما حقوق زنان، آزادی رسانهها از بین رفته و امنیت کسانی که از حکومت ساقط شده دموکراتیک حمایت نمودند، در معرض خطر قرار دارد. سوالات در مورد وضعیت جدید امروز افغانستان هم چنان زیاد است.
آیا جامعه جهانی باید طالبان را به رسمیت بشناسد؟ آیا طالبان تغییر خواهند کرد؟ آیا دیپلماسی یا تحریم میتواند آنها را مجبور به انجام این کار کند؟ آیا یک تهدید تروریستی بینالمللی جدید در قملرو تحت حاکمیت طالبان شکل خواهد گرفت؟
یک سوال مهمتر دیگر همچنان پابرجا است: آیا جنگ داخلی افغانستان که در سال ۱۹۷۸ آغاز شد و چهار دهه افغانستان را از هم پاشید، به پایان رسیده است؟
مجاهدین با کمونیستها جنگیدند. جنگسالاران باهم درگیر شدند. طالبان با ائتلاف شمال جنگید. ارتش جمهوری دموکراتیک با طالبان جنگید. در این روند بیش از دو میلیون افغان کشته و زخمی شدند و بیش از پنج میلیون نفر مهاجر گردیدند.
خروج نیروهای خارجیسال گذشته از افغانستان به این روند پایان داده و در مقابل به طالبان اجازه داد تا کنترل خود را حداقل در حال حاضر تحکیم بخشند.
ظهور جبهه های مقاومت در برابر حکومت طالبان، پذیرش مداوم تاکتیکهای تروریسم توسط طالبان، مداخله خارجی همه این موارد میتوانند به طور بالقوه جنگ داخلی را به شیوههایی که در حال حاضر آشکار نیستند، دوباره شعلهور کنند.
آنچه امروز به نظر میرسد دوره جدیدی از صلح است، ممکن تنها یک توقف کوتاه در آسیب طولانی افغانستان باشد. توانایی واشنگتن برای انجام کارهای زیادی در این زمینه محدود است. مهمترین نکته این است که بدانیم چگونه مداخلات قبلی مانع از پایان جنگ داخلی شد. درگیر شدن دوباره در افغانستان به منظور کاهش خطرات برای امنیت ملی ایالات متحده، خطر بزرگتری را به همراه خواهد داشت: بدتر شدن فاجعه برای مردم افغانستان.
ثبات غیر پایدار
افغانستان هرگز کاملاً صلحآمیز نبوده است. خصومتهای قبیلهای، سرکوب حکومت، درگیریهای مرزی و توطئههای خاندانی بخشی از زندگی افغانها برای قرنها بوده است. افغانستان مکانی سختی برای حکومت کردن است. براساس هنجارهای قبیلهای و عرف موجود، اعضای یک قبیله ارزش بالایی نسبت به سایر قبایل دارند. هیچ دولتی بشمول دولت سلطنتی که از سال ۱۷۴۷ تا ۱۹۷۳ میلادی بر افغاستان حکومت کرد، هرگز نتوانسته قبایل مختلف را در کشور تحت کنترول داشته باشد.
رهبران مذهبی، ملاهای روستا و علما و قضات اسلامی نیز نقش مهمی در جامعه دارند. اینها به نوبه خویش قدرت مقامات دولتی را کنترل کرد اند و بعضآ نه تنها علیه تهاجم خارجی بلکه علیه حاکمان افغان نیز به جهاد دعوت کردهاند.
اما نوعی ثبات در بیثباتی وجود داشت. قبایل آنقدر تقسیم شده بودند که نمیتوانستند تهدیدی برای کشور یا جامعه باشند. توطئه خودی سلطنت و انفجارهای کوتاه خشونت برای جلوگیری از انتقال رهبری بسیار کوتاه بود.
تلاش های دولت سلطنتی برای سرکوب افغانها تا حد زیادی توسط قبایل و رهبران مذهبی منع شد. برای نزدیک به یک قرن پس از تهاجم و اشغال بریتانیا در سالهای ۱۸۷۸-۱۸۸۱ هیچ تهاجم خارجی بزرگی تعادل را بر هم نزد.
نیروهای مدرنیزاسیون در اواخر قرن بیستم شروع به بر هم زدن این تعادل کردند. اما رویدادی که جرقه ۴۰ سال جنگ داخلی را برانگیخت، انقلاب ثور در سال ۱۹۷۸ بود. کمونیستها رژیم داوود خان، پسر کاکا و جانشین پادشاه سابق افغانستان را سرنگون نمودند. با این حال، کمونیستها تنها از پایگاه کوچکی حمایت مردمی برخوردار بودند. اصلاحات حکومت کمونیستی در عرصههای آموزش، زمین و ازدواج باعث واکنش شدید قبایل، رهبران مذهبی و جمعیت روستایی شد. در سال ۱۹۷۹ شورشی شکل گرفت و به سرعت در حال پیشروئ بود. در دسامبر همان سال اتحاد جماهیر شوروی برای جلوگیری از شکست رژیم کمونیستی، به افغانستان حمله کرد.
تهاجم شوروی جنگ با صنعت مدرن تسلیحاتی را در افغانستان به همرا داشت و به یک دهه خونریزی منجر شد. بیشترین تلفات و مهاجرت افغان در ۴۰ سال گذشته در این دوره اتفاق افتاده است. تانکها، هواپیماها و توپخانههای شوروی به قریهها هجوم آوردند و مردم در پاسخ به آنها، دست به سلاح بردند. مقاومت در برابر اشغال شوروی باعث اتحاد قبایل، جوامع قومی و رهبران مذهبی گردید. مردم که خود را رزمندگان مقدس اعلام نمودند و به قیام خویش علیه دولت کمونیستی ادامه دادند. مجاهدین با تفنگهای تهاجمی، نارنجکهای راکتی و تجهیزات ارتباطی پیچیدهای که توسط ایالات متحده، عربستان سعودی و سایر کشورها تهیه شده بود، مجهز شدند.
شکست و خروج شوروی در سال ۱۹۸۹ مجاهدین را بدون دشمن مشترک به ویژه پس از سقوط رژیم کمونیستی در سال ۱۹۹۲ گذاشت.
آنها به جنگ با یکدیگر روی آوردند. جنگ وارد کابل شد. بسیاری از افغانها این جنگ را بدترین سناریوی در مدت ۴۰ سال پسین میدانند. طرفهای جنگ کابل را با خاک یکسان کردند و جوامع را قربانی نمودند. رهبران قبیلهای و قومی که مجاهد بودهاند به جنگسالاران تبدیل شدند.
ظهور و سقوط طالبان
طالبان در هرج و مرج اوایل دهه ۱۹۹۰ ظهور نمودند. عبدالسلام ضعیف که در زمان حمله ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ به عنوان سفیر طالبان در پاکستان خدمت میکرد، در کتاب سال ۲۰۱۰ خود تحت عنوان زندگی من با طالبان استدلال می کند که «طالبان با آنچه قبلاً ظهور نمودند، متفاوت بودند».
ضعیف اضافه میکند: «گروهی از علما و شاگردان با پیشینههای مختلف، از ائتلافها و جناحهای عادی فراتر رفتند. آنها به خاطر اعتقاد عمیق مذهبی خود به جهاد و ایمانشان به خدا میجنگیدند. خدا تنها دلیل آنها برای حضور در جبهات بود. درست بر خلاف بسیاری از مجاهدین دیگر که برای پول یا زمین میجنگیدند».
اگرچه جنگ در شمال ادامه داشت، طالبان توانستند خشونت را در بیشتر مناطق کشور کاهش دهند. آرامی در افغانستان به گونهای برقرار شد که تا سال ۲۰۰۱ رقبای آنها کاملاً مهار شدند.
حکومت آنها با ثبات به نظر میرسید، اگر خشن بود. مداخله به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ رژیم طالبان را سرنگون کرد و برای مدت کوتاهی صلح و آزادی بیشتری را نسبت به آنچه که افغانها حداقل از سال ۱۹۷۸ تجربه کرده بودند، ایجاد نمود.
با این حال در سالهای پس از آن مشخص شد که تأثیر بیشتر این تهاجم، احیای مجدد طالبان بوده است. با بهرهگیری از اشتباهات در سیاست ایالات متحده، حکومت ناتوان و غرق در فساد در کابل و حمایت پاکستان، جنبش طالبان به یک شورشی توانا تبدیل شد. خشونت و بیثباتی تا اگست ۲۰۲۱ ادامه داشت.
جنگ بین نیروهای غربی و طالبان جامعه افغانستان را به طرز چشمگیری تغییر داد. این را میتوان به راحتی در تلفات ناشی از بمبها، ماینها، حملات شبانه و هواپیماهای بدون سرنشین مشاهده کرد. جنگ همچنین اقتصاد را مختل کرد. بسیاری از افغانها برای کسب درآمد به کشت خشخاش وابسته شدند. افغانها اولین انتخابات قانونی خود را تجربه کردند. پارلمان برای اولین بار قدرت واقعی داشت. با این حال در نهایت، دموکراسی شکست خورد.
افراطگرایی مذهبی
پایدارترین منبع قدرت سیاسی در افغانستان مذهب است. در هرج و مرج پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی، این اسلام سنتی روستایی بود که اعتبار خود را در بین مردم حفظ کرد.
همانطور که دیوید ادواردز انسانشناس مشهور نوشته: «اسلام بهتر از شرف یا ملیت جا میافتد. به عنوان یک سیستم انتقالپذیر از اعتقاد و عمل که جایگاه آن ایمان و عبادت شخصی است، میتواند با زمینه ها و موقعیت های مختلف سازگار شود. اما با جدا شدن از محیط های آشنا که در آن پدید آمده است، و با مناظرات پیش پا افتاده مقاومت بیشتری نیز ندارد. سازشهایی که زندگی روزمره به آن نیاز دارد.
از طریق طالبان، یک جنبش مذهبی برای اولین بار در دوران مدرن بر افغانستان حکومت کرد. این جنبش از ۲۰ سال جنگ جان سالم به در برد و بار دیگر به قدرت برگشته است و طالبان را به مهمترین نیروی مذهبی در تاریخ مدرن افغانستان تبدیل نموده است.
جنگ داخلی و مداخلات خارجی آن جنبه تاریکتری دارد. افراطگرایی را پرورش داد. همانطور که ادواردز در کتاب سال ۲۰۱۷ خود، «کاروان شهدا» تهاجم شوروی و حمایت ایالات متحده و پاکستان از مجاهدین، شهادت را به منصه ظهور رساند.
خارجیهای مانند عبدالله عزام فلسطینی و اسامه بن لادن سعودی در درجه اول ایدههای تروریسم و بمبگذاری انتحاری را با خود آوردند. در طول تهاجم ایالات متحده طالبان نتوانستند خود را از هیچ کدام جدا کنند. طرفداری در برابر تروریسم خارجی با خطر انتقاد حامیان داخلی مواجه شد و بمبگذاری انتحاری سلاحی ارزشمند علیه نیروهای ایالات متحده و دولت بود. در سال ۲۰۱۹ امیر خان متقی، دستیار ارشد مولوی هیبت الله آخوندزاده که اکنون وزیر امور خارجه دولت طالبان است، به من گفت: »بمبگذاران انتحاری برای ما بسیار ارزان است. فقط چند بمبگذار انتحاری تمام نیروها، هزینهها و فناوری ایالات متحده را نابود میکند.»
مولوی هیبت الله به عنوان رهبر طالبان از سال ۲۰۱۶ به بعد استفاده از تروریسم را تایید کرده است. در سال ۲۰۰۸ هیبت الله به ملا عمر بنیانگذار و رهبر طالبان توصیه کرد که اسلام استفاده گستردهتر از بمبگذاریهای انتحاری را توجیه میکند.
پسر خوانده ۲۳ ساله هیبت الله در جریان حملهای در هلمند در سال ۲۰۱۷ خود را در یک موتر بمب گذاری شده منفجر کرد و قبل از شروع حمله، فیلمی را ضبط کرد. تا آن زمان از هیچ یک از رهبران افغانستان هیچ پسری دست به خودکشی نزده بود، چه به فرزندخواندگی و چه غیر از آن که نشان دهنده چگونگی تغییر ارزشها باشد. به طور سنتی، پسران باید گرامی داشته شوند، نه اینکه بیهوده کنار گذاشته شوند. آغوش شهادت و بیتفاوتی نسبت به زندگی غیرنظامیان بخشی از معنای تعلق به طالبان شده بود. تنها میتوان امیدوار بود که این روند با خروج قدرتهای خارجی کم رنگ شود و به یک انحراف در تاریخ افغانستان تبدیل شود.
افغانستان به کدام سمت روان است؟
یک سال پس از خروج ایالات متحده از افغانستان هنوز مشخص نیست که آیا شکل جدیدی از ثبات در افغانستان برقرار شده است یا خیر. جنگ ممکن یک روند دگرگون کننده برای جامعه افغانستان باشد. این امکان وجود دارد که حکومت طالبان بتواند خشونتها را کاهش دهد، از مشروعیت در میان مردم برخوردار شود و از مداخله خارجی جلوگیری کند.
با این حال ممکن است که جنگ داخلی هنوز تمام ناشده باشد. قبلاً در برخی مواقع برای بخشهایی از کشور در دوران حکومت طالبان در دهه ۱۹۹۰ و در طول سالهای اول تهاجم ایالات متحده از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ متوقف شده بود.
با نگاه کردن به آینده، یک جنگ داخلی دوباره میتواند اشکال مختلفی داشته باشد. یکی از سرگیری جنگهای چند دههای میان طالبان، که عمدتاً از پشتونها تشکیل شدهاند، و گروههای مقاومت مستقر در شمال کشور است که تمایل دارند از هزاره، تاجیک و ازبک افغانستان نشأت بگیرند.
تا اکنون، طالبان چیزی بیش از حملات پراکنده این گروهها و اظهارات آتشین رهبران تبعیدی آنها که بسیار دور از یک شورش مؤثر است، روبرو بوده است.
اما اگر این گروهها بتوانند انسجام و انعطافپذیری خود را افزایش دهند و حمایت مردمی را جلب کنند، ممکن با گذشت زمان تغییر کند.
گروه های مقاومت همچنین میتوانند از حمایت ایران یا روسیه به دلیل روابط تاریخی، فرهنگی، مخالفت با داعش و رقابت با پاکستان تصمیم به کمک به آنها بگیرند، برخوردار شوند.
در سناریویی متفاوت، احتمالآ انبوهی از افغانها در شهرهای مختلف افغانستان به پا خیزند و با حکومت به اندازه کافی ضعیف، حتی برخی از اقوام پشتون نیز میتوانند شورش کنند. طالبان نیز میتواند با اختلافات میان خودی به چالش کشیده شود. نارضایتی قبایل و روستاییان از دسترسی به زمین و آب به طور سنتی باعث اختلاف شده است.
طالبان به مدت ۲۵ سال از کشاورزان فقیری که به آنها زمین میدادند، حمایت میکردند. برای اینکه طالبان به این وعدهها عمل کند، دیگر افغانها، از جمله قبایل زمیندار صاحب عنوان باید زمین خود را از دست بدهند و ممکن مقاومت کنند.
اینکه طالبان چقدر میتواند این خواستههای رقیب را متعادل کند، مهم است. رژیم طالب تا کنون خیلی ظالم نبوده است، بدون اینکه همه چیز را بگیرد، اندکی از زمین برداشته است. با این حال، مسائل مربوط به زمین ممکن دچار مشکل شود و مدیریت آن برای هر دولتی بسیار دشوار است.
طالبان نیز می توانند به نابودی خود دامن بزنند. تاکتیک های تروریسم خشونت را تغذیه میکند و طالبان ممکن نتوانند روندهای افراطیتر از خودشان را کنترل کنند. سربازان جوان طالب میتوانند به دنبال شهادت در زندگی باشد و به دنبال اهداف جدید بشتابند. این اهداف به همان اندازه در داخل افغانستان است تا در خارج.
در اواخر سال ۲۰۲۱، شایعاتی مبنی بر پایان دادن به بمب گذاریهای انتحاری توسط مولوی هیبت الله و سراج الدین حقانی منتشر شد. اما حضور ایمن الظواهری رهبر القاعده در کابل، جایی که در حمله هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده در ماه جولای کشته شد، خبر بدی را نمیدهد.
پذیرش گسترده تر از افراطگرایی میتواند نیروهای بیشتری را برای دولت طالبان ایجاد کند، که یک جناح در کشور دارد و میتواند مبارزات تروریستی خود را با یک شورش ضد طالبان تطبیق دهد.
شاید هیچ چیز به اندازه مداخلات خارجی جنگ داخلی را احیا نکند. تلاشهای روسیه و ایران برای حمایت از نیابتهای قومی و فرقهای در افغانستان و اقدامات نادرست پاکستان برای تحت کنترول درآوردن طالبان بری حفاظت از منافع اسلامآباد یا مشخصتر تعریف مرز افغانستان و پاکستان میتواند به خشونتهای جدید دامن بزند. اقدامات نظامی ایالات متحده برای مقابله با تروریسم نیز میتواند همین کار را انجام دهد. حملات دقیق در خاک افغانستان میتواند باعث واکنش شدید افغانها و افزایش حمایت از گروه های تروریستی شود. حملات فرا افق ممکن برای امنیت ملی ایالات متحده ضروری باشد، اما به احتمال زیاد باعث تشویق افراطگرایی در افغانستان نیز میشود.
بدتر از همه، در فضای رقابت قدرتهای بزرگ امروزی مداخله یا نفوذ یک قدرت بزرگ میتواند دیگران را مجبور به مداخله کند، از نمایندگان خود یا دولت طالبان حمایت کند و فزایندهای از خشونت را ایجاد کند. این امر میتواند نسخهای برای از سرگیری جنگ داخلی و یک تراژدی برای مردم افغانستان باشد.
نقش آمریکا و فقدان حضور آن
ایالات متحده و متحدانش احتمالآ بخواهند بیش از ناظران منفعل باشند و سعی کنند کاری برای ثبات کشور انجام دهند. اگر کشورهای دیگر بخواهند به رژیم طالبان کمک کنند، ارائه کمکهای بشردوستانه یا حتی کنارهگیری ضرر کمی دارد.
چنین فعالیت های برخلاف حمایت از مقاومت ضد طالبان و انجام فعالیتهای ضد تروریسم در داخل افغانستان خطر شروع مجدد جنگ داخلی افغانستان را افزایش نمیدهد اما میزانی که ایالات متحده و متحدانش میتوانند انجام دهند محدود است.
بعید است رژیم طالبان به انگیزه یا تحریمها برای اصلاح رفتار خود توجه کند. علاوه بر این، کمکهای مالی قابل توجه ایالات متحده به رژیم طالبان احتمالاً واکنشهای چین، ایران و روسیه را به دنبال خواهد داشت که از افغانها برای مخالفت با هرگونه نفوذ ایالات متحده حمایت میکند. اگر ایالات متحده تلاش کند از نیروهای نیابتی برای جانشینی رژیم طالبان حمایت کند، همین امر حتی بیشتر صادق است. بهترین سیاست برای واشنگتن ممکن این باشد که اوضاع را از نزدیک زیر نظر داشته باشد تا اینکه ناخواسته با تلاش برای کمک به یک طرف یا طرف دیگر آسیب وارد کند.
ایالات متحده و دیگر قدرت های بزرگ نباید نقشی را که در طولانی کردن رنج افغانستان در چهار دهه گذشته ایفا کردند، فراموش کنند. اگر این کار را انجام دهند، به خوبی ممکن است اشتباهات گذشته را تکرار کنند.