سه شنبه, ۲۸ حمل ۱۴۰۳

در راستای همگرایی منطقه‌ای

347567249_241964881797530_5377599070904632052_n

جلیل بهفر و نسل سوم طنزنویسی در افغانستان

23 August 2020

سهراب سمنگانی

 

واقعیت امر این است که طنز، حداقل در تاریخ معاصر ادبیات فارسی در افغانستان، ژانر غریبی بوده است و در هیچ یک از دوره‌های تاریخی ما شاهد کار و پیکار جدی و یا شکل‌گیری جریانی از طنزنویسان حرفه‌یی نبوده‌ایم. حتا در واپسین دم‌گیری و نفس تازه کردن بیست‌ساله میان دو دورۀ خفقان‌آور گروه ترور و توحش طالبان نیز؛ روی تنها ژانری که کم‌تر کار شد، طنز بود. هرچند تلاش‌هایی انجام شد و ما شاهد زایش و میرایی رسانه‌های نوشتاری با تمزکز روی ژانر طنز هم بودیم؛ اما اگر قرار باشد کارهای انجام شده در حوزۀ طنز را با دیگر ژانرها، به ویژه شعر در نظر بگیریم، اصلاً قابل مقایسه نبوده‌است. البته که شعر با توجه به پشتوانۀ تاریخی که در زبان فارسی دارد، با هیچ ژانری دیگر در جغرافیای این زبان قابل مقایسه نیست و خواسته یا ناخواسته در هر دورۀ تاریخی بنابر ظرفیت زبان و ذوق مخاطب تولید انبوه و درخوری در این ژانر پدید آمده است. اما در عین زمان طنز در ایران به این میزان با «غربت و غم‌زده‌گی» مواجه نبوده‌ و مرتب روی آن کار شده‌است.

به باور نگارنده، عدم پویایی، پرورش و پخته‌گی طنز و طنزنویسی در دو دهۀ پسین در افغانستان، دو دلیل عمده داشته‌است. نخست نوع خاصی از آزادی بیان رایج در این دوره در افغانستان و دومی ذوق و ذایقۀ مخاطب. واقعیت امر این است که طنز با توجه به نحوۀ کارکرد، در جوامعی به رشد و پویایی بیشتر می‌رسد که در آن سانسور وجود داشته باشد. وقتی مجال و فرصت گفتن حرف سرراست وجود نداشته باشد، قاعدتاً رجوع به طنز بیشتر می‌شود. چون ظرفیتی که طنز دارد، قادر به دور زدن سانسور است. روایت کمیک از یک تراژیدی سبب می‌شود که در پلک نخست یا در ظاهر عمق فاجعه هویدا نشود و ظرفیت تأویل‌های متفاوت را داشته باشد. همین ویژگی طنز سبب بارور شدن و پویایی آن در جوامع بسته می‌شود. صد البته که این متغیر به عنوان یکی از ویژگی‌های طنز به شمار می‌رود و به هیچ روی به آن معنی نیست که در جوامع باز به آن پرداخته نمی‌شود یا طنز به رشد و بالندگی نمی‌رسد. دلیل دوم اما، به ذوق و ذایقۀ مخاطب بر می‌گردد که متن آمیخته با کنایه و استعاره و معنی دور و لایۀ پنهان، چقدر می‌تواند طرف‌دار داشته باشد که متاسفانه در افغانستان مخاطب قابل تأمل نداشته و چرایی این امر دلایل روان‌شناسانه‌یی دارد که مستلزم بحث کارشناسانۀ جامعه‌شناسی ادبیات است. به همین دلایل طنز در دو دهۀ پسین در افغانستان عمدتاً با فکاهی، بذله‌گویی، استندآپ‌کمیدی و… به اشتباه گرفته شد که برنامه‌های تولید شده از سوی رسانه‌های دیداری می‌تواند گواه بر این مدعا باشد. ما در این دوره شاهد تولید، پخش و نشر ده‌ها برنامه زیر نام طنز بودیم که عمدتاً چیزی بیشتر از اجرای فکاهی و یا بذله‌گویی نبودند. کارگزاران و تهیه کننده‌های این برنامه‌ها حتا نمی‌دانستند که در فکاهی خنده هدف است و در طنز وسیله‌ای برای طرح نقد و اعتراض.

اما روی هم‌رفته حداقل در بیست سال پسین ما شاهد فعالیت سه نسل از طنزنویسان بودیم. نسل اول که نمایندگانش گروه «ماه‌نامۀ شوخک»، «زنبیل غم»، «هفته‌نامۀ قتقک» و در ادامه هم آدم‌هایی که به صورت انفرادی کار کردند، مثل جلال نورانی، ظاهر ایوبی، واحد نظری و برخی‌های دیگر بودند. این نسل در یک نگاه کلی به لحاظ تولید محتوا به دو دسته تقسیم می‌شدند. دستۀ نخست که گروه زنبیل غم می‌تواند نمایندهٔ اصلی آن باشد، درگیر بازی‌ها و تکنیک‌های زبانی در طنز بودند و دستۀ دوم در تلاش و تقلا برای ارایه محتوای طنزی، اما بی‌هیچ پیرایش زبان طنزی که نماینده‌های این دسته می‌تواند کسانی باشد که در بالا نام‌های شان ذکر شد و کارهای این نویسنده‌ها عمدتاً به صورت مجموعه‌ها چاپ می‌شد. نسل میانه اما، تک و تُک کسانی بودند که نوشته‌های شان در روزنامه‌ها و فضای مجازی نشر می‌شد و انصافاً کارهای درخور تأملی انجام داده‌اند. کاکه تیغون (یما یکمنش) احسان سلام و موسا ظفر می‌تواند نمایندگانی از این نسل باشند. کارهای این نسل از طنزنویسان بی‌گمان طنز افغانستان را وارد مرحلۀ جدی و جدیدی از طنزنویسی کرد. کارهای درخشان این نسل در حوزۀ طنز درخور درنگ و واکاوی مفصل است که حداقل این یادداشت مجال پرداختن به آن را ندارد.

اما نسل سوم طنزنویسان در افغانستان گروهی از جوانانی هستند که در سال‌های پسین ظهور کردند و ساحۀ مانورشان شبکه‌های اجتماعی است. این نسل به مقتضای عصری که به سر می‌برند و فضای مانورشان که فیس‌بوک و تویتر باشد، به کوتاه‌نویسی روی آوردند. از آن‌جایی که ساحۀ مانور در سکوی مثل تویتر محدود است و از سویی هم مخاطب امروز فرصت و حوصلۀ متن‌های دنباله‌دار را ندارند، کوتاه‌نویسی از ویژگی‌های مشترک این نسل به شمار می‌رود. کوتاه‌نویسی که رفته رفته دارد به یک قالب تبدیل می‌شود. این‌ها در پیوند به مسایل سیاسی و اجتماعی با به کارگیری از شگردهای طنزی به نوشتن گزین‌گویه‌ها پرداخته‌اند. در این میان می‌شود از جلیل بهفر، مصدق پارسا و طارق عظیم به عنوان چهره‌های درشت و قابل تأمل این نسل نام برد.

 

در میان این چهره‌ها، جلیل بهفر تنها طنزنویسی است که تمام وقت و انرژی‌اش را صرف نوشتن طنز کرده‌است. طنزنویسی برای بهفر کار حاشیه‌یی نبوده‌است و او همواره به قضایای افغانستان از همین عینک نگاه کرده و ابراز نظر کرده‌است. وقتی به حساب‌های کاربری بهفر در شبکه‌های اجتماعی سر بزنیم، می‌بینیم که تمام زمان و توانش را روی نوشتن طنز هزینه کرده‌است. کوتاه‌نویسی جلیل بهفر در طنز به شعر کوتاه می‌ماند. شاعرانی که تجربۀ نوشتن شعر کوتاه را دارند، نیک می‌دانند که عمدتاً سرایش شعر کوتاه به نسبت شعر بلند، زمان و توان بیشتری نیاز دارد. در هر دو موقعیت نویسنده مجبور است با ادیبانه‌ترین صورت بیان و کمترین کلمات هدف را نشانه بگیرد و این کار به هیچ‌روی امر ساده‌یی نیست. اما جلیل بهفر با نوشته‌هایش در سال‌های پسین نشان داده است که می‌تواند از عهدۀ این کار به خوبی براید. از سوی دیگر طنزنویس در کنار تیزهوشی و حاضرجوابی، مثل یک داستان‌نویس می‌باید ادبیات و اخلاقیات جامعه‌یی که در آن به سر می‌کند را به خوبی بشناسد که بهفر در این زمینه نیز خوش درخشیده است. او باری نوشته بود: «آخرین‌باری که بارسلونا ریال مادرید را برده بود، امیر شیرعلی خان سر تخت بود.» اصطلاح «سر تخت بود» میان مردم عام و کهن‌سالان در افغانستان رایج است و برای تذکر دورۀ تاریخی به کار می‌رود. بهفر در کنار صنعت اغراق، با به‌کارگیری این اصطلاح، طنزیت نوشته‌اش را غنا بخشیده‌است. کاربرد اصطلاحات این‌چنینی همواره به شیرینی کار بهفر افزوده است.

 

جلیل بهفر در کنار نقد مسایل اجتماعی، همواره دغدغۀ سیاسی داشته است و در پیوند به مسایل سیاسی با زبان طنز ابراز نظر کرده‌است. بی‌گمان این نوع کارکرد طنز در مواردی، به مراتب تاثیر بیشتر از مقالات روزنامه‌یی دارند. جلیل بهفر پیش از آن که عطا محمد نور در موضع‌گیرهای سیاسی‌اش دچار اشتباهات پی‌هم و نابخشودنی شد، نوشته بود: «استاذی عطا محمد نور در سیاست مثل استادی قیس الفت در موسیقی است.» این سطر به ظاهر ساده و خنده‌دار طنز تلخی را با خود حمل می‌کند که ریشه در وضعیت سیاسی‌-اجتماعی ما دارد. کاربرد واژۀ «استاذ» به جای «استاد» نشان می‌دهد که نویسنده به استادی این دو شک دارد و آن‌ها را در مقام «استاذی» که در زبان عام برای کاسب‌ها و صاحب حرفه‌ها به کار می‌رود، تنزیل می‌دهد. از سویی هم با یک تیر دو هدف را نشانه می‌گیرد. سیاست و هنر که در زمانه‌ها‌یی نه‌چندان دور این لقب را در هر دو زمینه به آدم‌های بیسار دانا و توانا داده می‌شد. طنز نوشته در این است که ما در چنان روزگار غریبی به سر می‌کنیم که استادی در موسیقی از سرآهنگ به قیس الفت تنزیل می‌کند و در سیاست از صلاح‌الدین سلجوقی به عطامحمد نور. پیدا کردن نسبت بین این دو چهره، به کارگیری از واژۀ «استاذ» و کنایه‌های پیدا و پنهان این سطر قوت، قدرت و طنزیت آن را ثابت می‌کند. همین‌گونه باری هم در مورد رابطۀ امرالله صالح و اشرف غنی نوشته بود: «میگن کدام روز در ارگ اشرف‌غنی از امرالله صالح می‌پرسه که ساعت چند اس؟ صالح در جواب میگه: هرچه شما بفرمایید رییس صاحب.» بی‌گمان خوش‌خدمتی صالح به اشرف‌غنی بی‌حد وحصر است. صالح با رفتارها و موضع‌گیری‌هایش بارها نشان داد که از تمام حکومت فقط به نام معاونیت راضی است و صلاحیت هم نمی‌خواهد. پس از تفویض صلاحیت به صالح، بخش زیادی از منتقدان او، در شبکه‌های اجتماعی واکنش نشان داده و کم‌صلاحیتی او را به رخ‌اش کشیدند. اما او خود در یکی از مصاحبه‌هایش گفت که برایش مهم نیست که چه صلاحیتی دارد و مهم این است که معاون رییس‌جمهور است. بهفر این سطر را برای نشان دادن اوج خوش‌خدمتی معاون رییس‌جمهور پیشین نوشت. در این سطر به همان میزان که خوش‌خدمتی و چاپلوسی صالح نمایش داه شده، خودخواهی و سرتنبه‌گی اشرف‌غنی نیز. واقعیت امر این است که آدم‌های دور و بر رییس‌جمهور جرأت گفتن چیزی جز تایید را نداشتند. از سویی هم طنز تلخ این سطر در آن است که اشرف‌غنی به همین میزان همه‌کارۀ ملک است و معاونینی که از اقوام دیگر نماینده‌گی می‌کنند، بله‌گویی بیش نیستند.

نکتۀ قابل درنگ دیگر در حوزۀ طنزنویسی این است که طنزنویس در کنار ذوق و شم نوشتن در این ژانر، می‌باید جرأت و شجاعت داشته باشد. انتقاد کردن توأم با نیشخند از حاکمی چون اشرف‌غنی و صالح و دیگران که هر کدام برای خود امپراتور هستند، کار ساده‌یی نیست. ما در همین دو دهه دموکراسی و جمهوریت شاهد به زندان رفتن چندین طنزنویس بوده‌ایم. اما جلیل بفهر هیچ‌گاه از هیچ قدرتی نترسیده و حرف‌هایش را در قالب طنز بیان کرده و مخاطبانش را هم خندانده و هم گریانده است.

با این حال، جلیل بهفر یکی از طنزنویسانی است که به هیچ‌روی نمی‌شود از کنار نام او در میان چهره‌های طنزنویس در دو دهۀ گذشته به سادگی رد شد. هرچند او هنوز خیلی جوان است و فرصت زیادی برای کارهای بیشتر دارد؛ اما واقعیت امر این است که در همین چند سالی که کار کرده‌است، کارهای درخوری در حوزۀ طنز انجام داده‌است. سرعت رشد او در نوشتن طنز نشان می‌دهد که اگر فرصت و مجال مهیا باشد، در آینده از طنزنویسان بنام افغانستان خواهد بود.

 

 

اگبر گنجی,جنگ,خاورمیانه,درگیری,منطقه