there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
روایت دکانداری که با مشت به دهان طالب کوبید
20 November 2022
سینا
پس از دوماه، دوباره سراغاش میآیند. اینبار اما چهار نفر استند: دو نفر مسلح و دو نفر دیگر غیرمسلح. بلندگوی مسجد تازه روشن شده بود. موذن داشت آذان ظهر را میگفت که به بازار رسیدند. از موتر پیاده شدند، اول یخن یک رهگذر را گرفتند و گفتند: «تو بودی که با مشت به صورت مجاهد زدی؟» او سراسیمه میشود و بیخبر از ماجرا، رنگ از رخ میبازد و زباناش به لکنت میافتد: «مجاهد، مشت، من … نه بهخدا من از چیزی خبر ندارم. اشتباه گرفتهاید». آنکه یخن اورا گرفته، به این آسانی رهایش نمیکند، میگوید تو بودی که مجاهد را با مشت زدی. رهگذر متوسل میشود به بازاریها که کاری بکنند، یخناش را از چنگ طالبان برهانند. بازاریها ناچار میشوند و میروند سمت دکان کسیکه چندوقت پیش با طالبان درگیر شده بود- طالب اورا با سیلی به صورتاش کوبیده بود و او هم در جواب، یک مشت حوالهی طالب کرده و فرار کرده بود-. دکاندار که چشماش به مردان درندهخو و مردان مسلح میافتد، دوماه پیش یادش میآید و گلاویز شدناش در آن شب تاریک با طالب تفنگ بهدست. دکاندار قصد فرار میکند، اما یکی از افراد مسلح از پشتاش میدود و دستگیراش میکند. اول یک سیلی بهصورت اش میکوبد و سپس از پشت سرش تیله میکنند سمت موتر و میگویند: «بالا شو، تو مجاهد را با مشت میزنی ها؟! چند روزی باید مهمان ما باشی». صدای بلندگو همچنان روشن بود و موذن داشت کلمهی «حی علیالفلاح» را ادا میکرد.
وسط بازار شلوغ شده حالا: رهگذران ایستادهاند و چشم دوختهاند به نمایش برپا شده توسط طالبان. کسی از جایش تکان نمیخورد، چشمها بهجای تمام وجود کار میدهند و بس. تکان و حرکتی از سوی کسی دیده نمیشود. کسی پا پیش نمیگذارد، انگار همهگی میترسند از بدتر شدن اوضاع، تا اینکه تعدادی از بازاریها بهدنبال موسفیدان پا پیش میگذارند: وارد گفتوگو میشوند. آنکه عصبانی بود، میگوید: «ما دکاندار را با خود میبریم. باید قاضی در بارهی او تصمیم بگیرد». یکی از موسفیدان اول یخن دکاندار را از دست طالب رها کرده و سپس میگوید: «ما از طرف این دکاندار از شما عذر میخواهیم، بروید پشت همین کار را رها کنید». طالبِ عصبانی به این حرفها راضی نمیشود، میگوید: «شما باید از زبان خود تعهد بدهید و خط بنویسند که ما ضامن دکاندار میشویم، تا ما تصمیم بگیریم که با او چه کار کنیم». موسفیدان میبینند که طالبان به این آسانیها دستبردار نیستند، به ناچار از زبان خود خط مینویسند و تعهد میکنند که فردا، دکاندار را به ولسوالی بفرستند تا در آنجا دربارهاش تصمیم بگیرند.
صبح طرف دکان میرفتم، دیدم که دکاندار با رنگوروی پریده سوار بر موترسایکل طرف ولسوالی میرود.