there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
افغانستانِ بعد از طالبان
20 August 2022
عمر شریفی
مترجم: علی سجاد مولایی
منبع: نشنل انتریست
در سپتامبر ۱۹۹۶، طالبان برای اولین بار کابل را تصرف کردند. من هجده ساله بودم و مانند بسیاری از مردم، امیدوار بودم که جنگی که با حمله شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹آغاز شد، سرانجام به پایان رسیده باشد. کنجکاو بودم بدانم این تازه واردها چه خواهند آورد. طولی نکشید که در عرض چند روز متوجه شدم، حاکمان جدید ما مردانی را که ریشهای خود را تراشیده بودند، کتک زدند، تحصیل زنان را ممنوع کردند، تمام رسانههای غیردولتی را بستند و میراث فرهنگی و تاریخی ما را نابود کردند. خواهرم وقتی فهمید دیگر نمیتواند به مکتب برود، دچار حمله عصبی شد. خیابانهای کابل مملو از جنگجویان جهادی متحد طالبان از جنوب آسیا و خاورمیانه بود که به آنها در تصرف کابل کمک کرده بودند. آنها جنگ جهانی را علیه غیر مؤمنان تبلیغ میکردند و مخالفت مطلق خود را با دنیای مدرن اعلام میکردند.
به زودی مشخص شد که تصور طالبان از اسلام و هویت افغانی با آنچه که من با آن بزرگ شده بودم بسیار متفاوت است. به عنوان فردی که در یک خانواده مسلمان به دنیا آمدم و بزرگ شدم، مذهب طالبان را مفهومی بیگانه برای خودم دیدم. دو دهه بعد، من به عنوان یک دانشجوی دکترا در رشته مردم شناسی، این گسست را بررسی کردم، با این استدلال که برای بسیاری از شهروندان افغانستان، اسلام دینی است که عمیقاً ریشه در فرهنگ، تاریخ و سنت دارد، در حالی که برای طالبان، این یک ایدئولوژی و یک پروژه سیاسی متعصب است. بنابراین وقتی سیا رهبر القاعده، ایمن الظواهری را در اواخر جولای در مرکز شهر کابل ترور کرد، من و هموطنان افغانم تعجب نکردیم. ما می دانستیم که طالبان پس از سقوط کابل از بازگشت القاعده به افغانستان استقبال خواهند کرد. ما میدانستیم که این رادیکالها تغییر نکردهاند و هر رویکرد جامعه بینالمللی که به دنبال «عادیسازی» با آنها باشد، کارساز نخواهد بود.
برای کسانی از ما که در اواسط دهه ۱۹۹۰ تحت حکومت طالبان زندگی میکردیم و پس از سال ۲۰۰۱ در معرض تروریسم آن بودیم، واضح است که طالبان اگرچه یک جنبش یکپارچه نیستند، اما در جهتگیری ایدئولوژیک جهادی خود ثابت قدم هستند. رژیم جدید علاقه چندانی به تغییر سیاست خود نشان نداده است و به طور مداوم سیاست هایی را که در زمان حکومت قبلی خود اعمال می کرد، مجدداً معرفی می کند. این سازمان همچنان به یک قانون ظالمانه بر اساس تصور قرون وسطایی از «امر به معروف و نهی از منکر» متعهد است. و روشهایی که در آن روابط دولت- جامعه را به اجرا در می آورد، تجربه آن را به عنوان یک گروه ستیزه جو نشان می دهد، نه یک جنبش سیاسی پاسخگو. هیچ چیز منحصر به فردی در مورد طالبان در این زمینه وجود ندارد. رهبری و اعضای آن صرفاً هدف و اعتقادات ایدئولوژی اصلی خود را بر دیگران تحمیل و میراث و آموزههای آن را به درستی تفسیر میکنند. درک طالبان از جهان با خشونت تعریف می شود که این نشان دهنده رابطه مشترک طالبان با سایر گروههای جدی است. دایره و یا محدوده اخلاقی جهان طالبان به سمت تنگ کردن فضا برای زنان و تحمیل سکوت بر تودهها کوچکتر می شود.
تصرف نظامی کابل توسط طالبان منجر به انزوای رژیم جدید در صحنه جهانی شد. اما انزوا باعث تغییر در سیاست از سوی آنها نشد. برعکس باز هم فریب خوردیم. تمایل تاکتیکی به استفاده از دیپلماسی برای تضمین خروج ایالات متحده، نشانه تغییر استراتژیک طالبان به سمت پذیرفتن هنجارهای جهانی نیست. در عوض، یک حرکت به سمت افزایش تهدید برای جامعه جهانی است. تا زمانی که آن جامعه جهانی حمایت مادی و نمادین ارائه کند، امارات تمایلی به پاسخگویی به فشارهای دیپلماتیک بینالمللی ندارد.
برای سالهای متمادی، تحلیلگران و سیاستگذاران غربی دوگانههایی مانند تندرو در مقابل میانهرو، حتی خوب در مقابل بد را معرفی میکردند، به امید اینکه بتوان ماهیت طالبان را در از طریق تعامل سازنده تر تجزیه و تحلیل کرد. آن دوتاییهای واهی، ایدئولوژیای را که ما افغانها از طریق تجربه درونی آن را در تضاد با مدنیت، روشنگری، حمایت از حقوق بشر و صلح میدانستیم، پنهان کرد. بحثها و گفتگوها در میان «متخصصان» بینالمللی ادامه یافت و تصمیمگیرندگان را از اقدام مصمم باز داشت. در عوض، آنها در حالت انفعالی باقی ماندند، در حالی که صدای کسانی که از دست این گروه رنج می بردند به ندرت شنیده می شد. معامله ای که میانجی خروج نیروهای آمریکایی بود، با منطقی مبنی بر اینکه طالبان می تواند تغییر کند، ما را بار دیگر در معرض وحشت و تمامیت خواهی خود قرار داد.
در پی فروپاشی جمهوری افغانستان، چه چیزی برای افغانستان و افغانها باقی مانده؟ من خودم را آواره می بینم، با این حال کتابی می نویسم که بر تز خود در مورد وعده ها و امکانات دولت-ملت افغانستان پافشاری می کنم. با توجه به رویدادهای اخیر، برخی ممکن است تصور کنند که این پایان نامه یک رویا است، و از جهاتی یک رویا است. اما خیالی نیست. این رویایی است که در تاریخ یک قرنی کشور من با مشروطیت و مبارزه برای حقوق زنان و همچنین جدیدترین تجربه آن با دموکراسی تثبیت شده است. این رویایی است که جامعهای را تداعی میکند که در آن با انسانها با وقار رفتار میشود، زنان برای فروش نیستند، مکاتب باز هستند، رهبران انتخاب میشوند، جایی که فساد محکوم میشود، و تروریسم هرگز عادی نمیشود.
پس از سال ۲۰۰۱، بسیاری از ما جان خود را به خطر انداختیم تا رای دهیم، بنویسیم، هنرمند شویم و از دولت ضعیف خود مطالبه کنیم. و از سال ۲۰۰۱ می بینیم که روح دموکراتیک با زنانی که در خیابان ها تظاهرات می کنند، روشنفکران عمومی که عقیده خود را بیان می کنند و روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی در سراسر کشور باقی می ماند. رسانه های اجتماعی فضاهای جدیدی را برای بیان عقیده ارائه کرده اند که روایت طالبان را به شیوه های معناداری تهدید می کند. در همین حال، یک مبارزه مسلحانه نیز در نقاط مختلف کشور در حال شکل گیری است، مبارزه ای که پتانسیل تضعیف جدی رژیم را دارد.
ما به عنوان افغان ها می دانیم که حفظ رویای ما با عدم اطمینان و ثبات همراه است. این قلب، ذهن، و بدن ما – و خانواده و دوستانمان – را در معرض غیریت، زندان، شکنجه، تجاوز جنسی، شلاق و بمب قرار می دهد. اما عزت ما به عنوان یک مردم در باور جمعی ما به زندگی آزاد و ارتباط با سایر نقاط جهان در خدمت ساختن جامعه ای انسانی تر است. و بنابراین، حتی در بحبوحه نابسامانی و ناامیدی، مردم افغانستان میدانند که افراط گرایی خشونت آمیز طالبان برای آنها بیگانه است و در نهایت شکست خواهد خورد.