جمعه, ۷ ثور ۱۴۰۳

در راستای همگرایی منطقه‌ای

ض

آیا فدرالیسم مساوی به تجزیه افغانستان است؟

21 July 2022

خدایار نایب‌زاده- روزنامه‌نگار

 

مصاحبۀ جمیز دابنز باردیگر مبحث فدرالیسم را در افغانستان برجسته ساخت و حاشیه‌های آن را آشکار کرد. آقای دابنز که در دو مرحلۀ حساس تاریخی “سال 2001 در نشست بٌن و باردیگر بین سال‌های 2013-2014م” تجربۀ مأموریت دیپلوماتیک را در افغانستان دارد بر مبنای تحولات سیاسی و امنیتی کشور سخن می‌زند.

سفیر پیشین ایالات متحده امریکا خواستار برقراری ساختار فدرالیسم در افغانستان شد و گفت که نظام فدرالی به توسعه افغانستان کمک می‌کند. آن‌هم زمانی‌که نظام متمرکز پس از 20 سال تجربه، با شکستی خفت‌بار مواجه شده و به بن‌بست سیاسی رسیده است. طالبان حاصل تمرکز قدرت بی‌حد و حصر و مظهر یک دیکتاتوری نظامی و تئوکراسی است.

همزمان با اظهارات سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان، گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در واکنش تٌند به آن گفت که خواب و خیال فدرالیسم در افغانستان هرگز تحقق نخواهد یافت. وی ضمن نکوهش طرفداران نظام فدرال تأکید کرد که این طرح مقدمه‌ای برای تجزبه افغانستان خواهد بود. در بین اظهارات جمیز دابنز و کنش و واکنش‌ها نسبت به آن پرسش به میان می‌آید که آیا فدرالیسم مقدمه‌ای برای تجزیه افغانستان خواهد بود و یا زمینه‌ساز توسعه؟ آیا واقعاً منتقدان و موافقان نظام فدرال از مفروضات  و کارکرد آن آگاهی لازم دارند و یا از آن تفسیر متفاوت ارایه می‌دهند؟ در این یادداشت به این پرسش‌ها تا حدودی پرداخته خواهد شد.

یکی از شاخص‌های تأثیرگذار و تعیین‌کننده در شکل‌گیری ساختار دولت‌ها بافت اجتماعی چند قومی یا وجود اقلیت‌های قومی و مذهبی است. طبق آمارها تنها 14 کشور دارای تقریباً بافت قومی یکسان و اقلیت قومی اندک است و چهار درصد دیگر از جمعیت جهان در کشورهای زندگی می‌کنند که فقط یک گروه قومی همگون وجود دارند. بقیه جوامع بافت اجتماعی ناهمگونِ نژادی، قومی و مذهبی دارند که به درجات مختلف در تمام کشورها وجود می‌داشته باشند.

 بنابراین، اصل حاکم در ساختار درونی دولت‌ها تکثر فرهنگی، نژادی و قومی است که در مدیریت سازکار سیاسی نقش مؤثر ایفا می‌کند و نادیده انگاشتن آن، گاهاً جنگ‌های خونین را رقم زده است. به‌طور مثال می‌توان از منازعه یوگسلاوی سابق یاد کرد. انکار تنوع، تاریخ، فرهنگ و حقوق اساسی گروه‌های قومی در درون یک جغرافیا همواره سبب شکل‌گیری منازعه، تنش‌ها و خشونت‌های قومی گردیده است که علل آن را می‌توان در تمرکز قدرت به دست یک گروه، توزیع نابرابر اجتماعی و منابع و فرصت‌ها جست.

 

متفکرین روابط بین‌الملل در حوزه مطالعات صلح و منازعه برای حل و فصل منازعه و جلوگیری از خشونت‌های‌ قومی چندین مدل “مدل جداسازی/تجزیه، فدرالیزم، مدل همانندسازی، مدل عدم تمرکززدایی، مدل خودمختاری سرزمینی” را تجویز می‌کنند. در حالی‌که مخالفان نظام فدرال در افغانستان “فدرالیسم را مساوی به تجزبه” کشور می‌دانند و در برابر آن سخت مقاومت می‌کنند. ابتدا لازم است که به نظریه جداسازی/تجزیه و نظریه فدرالیزم بپردازیم و تفاوت‌های هردو نظریه را برجسته سازیم تا واضح گردد که آیا فدرالیسم مساوی با تجزیه کشور است؟

نظریه جداسازی

یکی از راهکارهای پیشنهادی برای بیرون رفت از منازعات داخلی و تنش‌های قومی نظریه جداسازی است که به تجزیه کشور می‌انجامد. این نظریه خشن‌ترین و آخرین راه حل برای مدیریت منازعه و حل و فصل آن در درون یک جغرافیا یا کشوری درگیر منازعه است که یک گروه قومی معترض و ناراضی از وضعیت موجود در پی شکل‌دهی یک دولت ملی یا حاکمیت مستقل می‌باشد تا از حق تعیین سرنوشت خودشان برخوردار شوند. اکثراً گروه‌های قومی که در معرض نسل‌کشی، تبعیض سیستماتیک، انکار تنوع و تکثر، خشونت‌ ساختاری، فرهنگی و خشونت فزیکی/حذف فزیکی قرار دارند به این راهکار رو می‌آورند. آن‌هم در زمانی‌که همزیستی مسالمت‌آمیز برای گروه‌های قومی ناهمگن به بن‌بست می‌رسید. گروه‌های قومی در یک جامعه سیاسی نسبت به همدیگر بی‌اعتماد می‌شوند و زندگی در کنارهم را یک تهدید امنیتی می‌پندارند.

معمولاً حرکت‌های جدایی‌طلبانه برای دولت‌های حاکم قابل قبول نیست و یک تهدید وجودی و امنیت ملی دانسته می‌شود. به این خاطر دولت‌های حاکم سیاست حذف، سرکوب و جابجایی گروه‌های قومی را روی‌دست می‌گیرند تا در طولانی مدت این گروه‌ها را پراکنده کند و میزان تهدید کاهش یابد. اما، تجربه تاریخی ثابت کرده است که سیاست حذف و انکار بی‌نتیجه بوده و به دوام چرخه خشونت و منازعه انجامیده است و بی‌ثباتی سیاسی دایم را به دنبال دارد.

 

نظریه فدرالیسم

در آغاز قرن 20 کشورهای ” آمریکا، آلمان، کانادا، استرالیا، سوئیس، برازیل، آرژانتن، مکزیک و ونزوئلا” نظام فدرال را برگزیدند و تا پایان قرن بیستم کشورهای “اتریش، روسیه، هند، پاکستان، آفریقای جنوبی، مالزی، نیجریه، تانزانیا، کومور، بلژیک و امارات متحده عربی”  به فدرالیزم پیوستند. این کشورها از منظر جمعیتی %50 نفوس جهان را شکل می‌دهد و به این دلیل قرن 20 را قرن فدرالیسم می‌نامند. تجربه نشان می‌دهد که فدرالیزم به وحدت و همگرایی گروه‌های ناهمگن و متکثر قومی-مذهبی، ثبات سیاسی، توسعه و رشد اقتصادی این کشورها کمک کرده است. باید متذکر شد که فدرالیسم نه‌تنها که منجر به تجزیه این کشورها نشده است بلکه از آن جلوگیری کرده است.

فدرالیسم نظام سیاسی اجتماعی است که متشکل از یک واحد سیاسی کٌل (دولت مرکزی فدرال) و واحدهای سیاسی جزء (ایالت‌ها) می‌باشد. هرچند هردوی آن (دولت مرکزی فدرال و ایالت‌ها) از نهادهای دولتی مثل حکومت/دستگاه اداری دولتی، پارلمان و قوه قضائیه برخورداند و در عین حال یک واحد سیاسی کٌل را شکل می‌دهند. به عبارتی فدرالیزم را یک اصل وحدت در کثرت می‌نامد؛ یعنی بازتاب دهندۀ پلورالیسم و تنوع ملی، قومی، فرهنگی و دینی می‌باشد و حس تعلق خاطر شهروندان را به کشور افزایش می‌دهد.

در نظام فدرالیسم تقسیم قدرت و تصمیم‌گیری بین دو یا چند حکومت صورت می‌گیرد و قدرت در سطح محلی، منطقه‌ای و ملی تقسیم می‌شوند. مقام‌های ایالتی توسط مردم محل انتخاب می‌شوند و در برابر مردم و نیازمندی‌های آنها پاسخگواند. قدرت عمل حکومت محلی افزایش می‌یابند. مردم عملاً در قدرت مشارکت می‌ورزند. شهروندان در تمام سطوح می‌توانند نامزد کسب کرسی‌های محلی شوند. هر ایالت قوانین ایالتی خود را می‌داشته باشد و متکی بر منابع خود است.

حال واضح شد که فدرالیزم مساوی به تجزیه کشور نیست و خلط این دو گمراه‌کننده است. بناً برای کشورهای چند قومی نسبت به مدل جداسازی/تجزیه، مدل فدرالیسم مؤثرترین و موفق‌ترین شکل نظام است که سبب فروکش کردن تنش‌های قومی و زمینه‌ساز توسعه کشور می‌گردد.

افغانستان به عنوان یک کشوری دارای بافت اجتماعی چند قومی و ناهمگون چهل سال است که درگیر تنش و منازعه قومی بر سر “توزیع نابرابر قدرت و منابع” است که مهمترین علل شکل‌گیری منازعه دانسته می‌شود. تمرکز قدرت، سیاست حذف و انکار هویت‌ها و تفاوت‌های قومی و نژادی به دوام جنگ و خشونت‌ها در کشور کمک کرده است و طالبان خشن‌ترین فورمی از تنش‌ها و خشونت‌های قومی است که در نتیجۀ ضعف ساختار نظام به قدرت رسیدند. بناً برای افغانستان باتوجه به ویژگی جغرافیایی، بافت اجتماعی و ناهمگونی نژادی، قومی و فرهنگی  بهترین شکل نظام، فدرالیسم است. فدرالیسم نه‌تنها که به تجزیه کشور منجر نمی‌شود بلکه از تجزیه کشور و تنش‌های قومی جلوگیری می‌نماید. به باور من کسانی‌که فدرالیسم را آگاهانه یا ناآگاهانه مساوی به تجزیه کشور می‌دانند، نگران برهم خوردنِ مناسبات قومی قدرت هستند تا کلیتی بنام افغانستان.

 

افغانستان,تجزیه,جیمز دابنز,خبرگزاری کشور,خدایار نایب زاده,فدرالیزم,کابل,کشور نیوز