there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
بنیادگراییکه ریفورمست شد
21 May 2022
جمشید یما امیری
عبدالحفیظ منصور یکی از رادیکالترین چهرههای سیاسی جمعیت اسلامی بود. جزماندیشی، قطعیت باوری و تندرویِ توأم با احساسات در زمینههای سیاسی و دینی، از ویژهگیهای شخصیتی منصور بود. به هیچ کسی تن نمیداد. در برابر زورمندترینها میایستاد. پروای هم حزبیها و دوستانش را نداشت. یکتنه ایستادن در برابر مارشال فهیم، داکتر عبدالله و یونس قانونی در لویه جرگه، ایستادن در برابر یونس قانونی در انتخابات 2004 ریاستجمهوری و انتخابات 2010 ریاست پارلمان نشاندهندۀ این بود که منصور پروای هیچ کسی را ندارد و زیر بار زور و زر نمیرود. او در خلع کردن صلاحالدین ربانی رییس جمعیت اسلامی از وزارت خارجه نقش برجسته داشت. ربانی را دو تابعیته خواند و عزل گردانید. نقش منصور در دو پارچهسازی جمعیت بهشاخۀ ربانی و عطا پررنگ بود.
او بیشتر از رقبا و مخالفان بیرون قومی، رفقا و هم حزبیهایش را اذیت کرده است. منصور یک دهه و اندی پیش وارد مجلس شد. قرارگرفتن در پارلمان شخصیت و باورهای منصور را دگرگون ساخت.
در یک دهۀ اخیر سه تغییر عمده در باورهای منصور به میان آمد:
۱- منصور خود را یک «بنیادگرا» میخواند و به بنیادگرابودنش افتخار میکرد. اما رفته رفته او از بنیادگرایی فاصله گرفت و در جبهۀ ریفورمیستها و اصلاحطلبان دینی جا گرفت. نصاب آموزشی دانشگاهها را زیر سؤال برد و گفت که «مضمون ثقافت اسلامی در دانشگاهها تروریستپرور است.» این دیدگاه خشم سرتاسری علمای دینی و ملاها را بر انگیخت. ملاها تظاهرات برپا داشتند و منصور را تهدید به مرگ کردند. اما منصور کوتاه نیامد و همچنان بر حق به جانب بودن خویش اصرار ورزید.
۲- منصور یکی از چهرههایی است که همواره بر غیرمتمرکزسازی نظام تأکید کرده است. به نظر میرسید او خواهان نظام فدرالی و یا حتا تجزیۀ افغانستان باشد. اما منصور در سالهای پسین با صراحت با فدرالیسم مخالفت ورزیده و از طرفداران افغانستان یکپارچه و واحد گردیده است. برخیها گمان میبرند اختلافات شخصی منصور با شماری از چهرهها سبب شده که وی چنین موضع سختی در برابر فدرالیسم داشته باشد.
۳- منصور در برابر کسانی ایستاده است که اصرار دارند طالب یک گروپ قومی – فاشیستی هستند و از قوم خاصی نمایندگی میکنند. منصور میگوید که اکثریت طالبها پشتون هستند، اما همۀ پشتونها طالب نیستند. طالبان یک گروه ایدیولوژیک هستند که قرائت و برداشت منحصر بهفردی از اسلام دارند.
در واقع، در حوزۀ جبهۀ متحد سابق دو برداشت سیاسی وجود دارد:
برداشت اول این است که افغانستان خانه همه است. شمال و جنوب جداناپذیر هستند. افغانستان تجزیهناپذیر است. راهحل مشارکت عادلانه سیاسی، نظام غیرمتمرکز پارلمانی و توزیع افقی قدرت در ولایات است. در دو دهۀ اخیر، نمایندگان این برداشت مارشال قسیم فهیم، داکتر عبدالله عبدالله، یونس قانونی و اکنون امرالله صالح و جمع دیگر است.
برداشت دوم مربوط چهرههایی چون لطیف پدرام است. لطیف پدرام بر فدرالیسازی افغانستان تأکید میکند. او یگانه راهحل برای پایان بحران و تأمین ثبات پایدار را در برقراری نظام فدرالی در افغانستان جستجو میکند. پدرام «فدرالیزم» را به ملکۀ ذهن بسیاری از کنشگران سیاسی تبدیل کرده است. حتا برخی چهرههاییکه پیشتر فدرالیزم را تجزیهطلبی عنوان میکردند، اکنون از طرح فدرالسازی افغانستان حمایت میکنند. با پیروزی طالبان در افغانستان و حذف گروههای اجتماعی و سیاسی از قدرت، شمار کسانیکه به باورهای پدرام نزدیک شدند، چند برابر افزایش یافته است. هرچند پدرام خود به لحاظ سیاسی با طالبان نزدیک بود. او ۲۰ سال کامل روایت طالب از «اشغال» افغانستان را پروموت کرد. در روزهای پایان جمهوریت، در جلسهیی طالبان را بهتر از حکومت غنی خواند و اضافه کرد که «مولوی فصیحالدین بهمراتب مردمدارتر از رهبران کنونی است.»
پدرام از فدرالیزم سخن میزند. اما آنچه در ذهن دارد، تقسیم جغرافیای کنونی به دو پارچۀ افغانستان و خراسان است.
منصور با این طرز فکر پدرام از اساس مخالف است. او فکر میکند که باید راهحل را در جغرافیای کنونی افغانستان دریافت.
تاهنوز این دو روایت نتوانسته یک دیگر را به چالش بکشد. هنوز گروهیکه بر افغانستان متحد تاکید میکنند، اکثریت و غالب اند. رهبران نوظهور به ویژه احمدمسعود نیز بر روایت افغانستان متحد و یکپارچه تأکید دارد. به نظر میرسد اختلاف پدرام و هوادارانش به جبهۀ احمدمسعود بر سر همین موضوع بوده باشد.