there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
آیا عشق «غیراخلاقی» نیست؟
16 November 2019
طارق بصیر
برنامه امشب «منگل» در برنامه سراچه طلوع در پهلوی اینکه دیدنی و جالب بود، آدم را به تفکر «فلسفی» در باره «عشق» هم وا میدارد. یک گروه از فیلسوفان عشق و هر قراردادی بر مبنای عشق (مثل ازدواج) را به لحاظ فلسفی یک پدیده «غیراخلاقی» میدانند؛ چون به استدلال آنها عشق ناشی از احساسات و عواطف زمان حال است که تضمین استمرار آن برای آینده و «همه عمر» وجود ندارد، و به این دلیل هر نوع رابطه یا «قرار داد اجتماعی»ای مستمر که صرفا بر اساس این عواطف زمان حال استوار باشد، عمل غیراخلاقی است! اما فیلسوفان دیگری هم وجود دارند که منتقد این ادعا اند، چون آنها عشق و ازدواج های بر مبنای عشق را دو پدیده جدا از هم میبینند و بجای «قرارداد اجتماعی» بودن آن، به جنبه های معنوی عشق تاکید بیشتر دارند. اگر از دید فلسفی اول ببینیم شاید خانم «نغمه» عمل غیراخلاقیای نکرده باشد، چون اساس آن قرارداد اجتماعی میان او و آقای منگل، احساسات و عواطفی ناشی از یک دوره خاصی زندگی بوده است که تضمینی برای استمرار آن وجود نداشته است. از این دید فلسفی سر باز زدن از یک قرارداد غیراخلاقی الزاما به معنی عمل غیراخلاقی نیست، چه بسا که عمل اخلاقی هم باشد. بنا خانم «نغمه» ملامت نیست!
اما جدا از این، من فکر میکنم، نگاه به عشق در فلسفه نیچهای هم چندان نگاه متعالی نیست. چون نیچه از آنچه که باعث «ضعف» و «عجز» آدمی شود، شدیدا متنفر است. شاید یکی از نفرتبرانگیز ترین چیز ها در نزد نیچه آنچه است که در آدمی احساس «ترحم» ایجاد کند! نیچه هرآنچه را که باعث ضعف آدمی شود و احساس «ترحم» دیگری نسبت به او را برانگیزد، نفرتانگیز، غیرمتعالی و غیراخلاقی میداند. برای همین است که در الگوی «ابر انسان» نیچه برای انسانیت، چیزی بنام ضعف و عجز و ناتوانی وجود ندارد! «ابرانسان» نیچه هرچیزی میتواند باشد الا آنچه که حس «ترحم» را برانگیزد. من فکر میکنم از این منظر «عشق» شدیدا خلاف فلسفه نیچهای است: چون عشق انسان را مستعد ضعف و ناتوانی و عجز میکند. او را در برابر دیگری «آسیبپذیر» میسازد و او را مستعد «استثمار» توسط دیگری میسازد. از این منظر در فلسفه نیچهای و «ابرانسان» او عشق حداقل پیده متعالی نیست!
از این منظر است که من فکر میکنم عشق به صورت بالقوه عنصر «غیراخلاقی بودن» را در دل خودش دارد. اینکه تحت چه شرایطی این عنصر بالقوه، به صورت بالفعل به عمل غیراخلاقی تبدیل میشود، بحث دیگری است. شاید حالت منگل در داستان نغمه و منگل، بهترین مثال از غیراخلاقی بودن نیچهای عشق باشد. یک طرف روز به روز رسانه به رسانه بیشتر و بیشتر میشگفد و از عیش و نوش زندگی لذت میبرد، اما طرف دیگر روز به روز پژمرده و پژمردهتر میشود و با دل تکه تکه رسانه به رسانه زجه و ناله سرمیدهد. این حالت حس «ترحم» را در دل آمدمی برمیانگیزد. حداقل برای من این نسخه از عشق، نتنها اینکه عمل متعالی نیست که امر «شدیدا غیراخلاقی» هم است!