there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
جای خالی نقد و پرسشگری در گفتمان دولت – ملتداری افغانستان
14 August 2022
یعقوب رسولی
فرایند و شکلگیری جامعه ایدهآل زمانی تحقق پیدا میکند که افراد جامعه خود را مسوول در برابر همدیگر بدانند. کسانیکه در رهبری اند دست از ستم بردارند و مردم عام جامعه هم در برابر آنها پرسشگر باشند و بتوانند با طرح پرسش و پاسخ در نوسازی جامعه نقش موثر ایفا نمایند.
از آنجایی که عقلانیت اجتماعی ما پرورش یافته در بستر ارباب رعیتی است و تابوهای ساز و برگدارِ واجب الاحترام از دیر زمانی در این سرزمین ریشه دوانده و ملت را به نحوی در چنگال اطاعت از خویش پرورانیده اند. مردم بیشتر به جای نقد و پرسشگری، اطاعت از فرمایشات و حرفهای آنها را حتا بدون اندک تامل پذیرفته و اجرا میکردند.
تاریخ افغانستان پر از انسانهای پرسشگر است که به طور وحشتناکی هم در دوره های شاهی و هم در زمان جمهوری طی سالهای متمادی برخوردی با آنها صورت گرفته است. این برخورد ها، بازداشتها و شکنجهها روحیه پرسشگری و نقد را خدشهدار ساخته و مهر تاییدی بر ارباب رعیتیِ خودکامه میگذارد.
ایستادگی در برابر نقد از چند جهت قابل فهم است. روحیه ارباب رعیتی که اربابان قدرت با اتکا به آن خود را سزاوار پرستیدن میدانستند، تلاش ورزیدند تا بستر اجتماعی که در آن بزرگ شده اند را طوری سازماندهی کننده که رعیت فقط اطاعت را از آنها بفهمند و چنان پندارند که این تفکر به نفع جامعه و بشریت است در حالیکه عکسآن داشت مردم را بیچارهتر میکرد.
از سوی دیگر، شیرازه پرسشگری وقتی در وجود افراد هویدا میگردید که هم از سوی حکومت بنا به ناکارایی و جزم اندیشی شان و هم از سوی کسانی که منافع شان در تضاد میبود سرکوب و شکنجه میگردید و در عین حال اسمهای که خلاف باورها و ارزشهای جامعه را بر آنها میگذاشتند و بدین منظور دوتا مهم را بدست می آوردند. هم از سویی سد راه پرسشگری و نقد میگردیدند و هم مهر کوبیده بر آن فرد را چنان در جامعه پخش میکردند که دیگر کسی خیالی برای پرسشگری در ذهن اش باقی نماند.
در سرزمین رویا های ما، بیست سال پسین همواره از واژگان گاهی سو تعبیر و گاهی هم معانی نادرست بکار برده شده است. یکی از این واژگان، نقد است که همواره جز آنچه که هست تفسیر میشود و به نحوی بازدارنده جلوه داده میشود.
روحیه پرسشگری و نقد چنان در ذهنیت جامعه کوبیده شده است که هیچ کسی جرات نمی کند سوالی را که حق مسلماش هست، بپرسد. حتا گاهی اگر سوال بپرسد در کنار اربابان قدرت، درباریان این اربابان نیز کاسهی داغتر از آش میشوند و مهر محلیگرایی، هتک حرمت به بزرگان و صدها دروغ دیگر را در آن پیوند میزنند.
نقد در ادبیات سرزمین ما، دشمنی تلقی میشود. دشمنی که در حال کسب کرسی و جایگاه اجتماعی ماست. به باور اکثر مردم، منتقدین از جایگاه خوب اجتماعی در افغانستان برخوردار نبوده بلکه با آنها در هر بخشی از جامعه برخورد های سیستماتیک و سلیقوی صورت میگرفته است. نقاد جز انسان های بوده است که اربابان قدرت بیشتر از آنها از آدمهای کمفهم و نفهم در پیشبرد امور و مسائل مردمی استفاده میکردند افرادی که همه روزه جز تعریف از ارباب چیزی در چنته نداشتند.
از سوی دیگر، نگاه گروهها و افرادی که نقد میشوند به منتقد چنین است که یا در صف دشمن قرار گرفته یا برای تخریب آمده است. نگاه غیر منصفانهی که در تقویت روندهای دموکراتیک و حتی در بستر جنگهای افغانستان کمک نکرده است بلکه سبب شده است شماری را از حقوق مسلم شان سلب و حق انتخاب و پرسشگری را از آنها بزداید.
نقد در واقع صیقلزنی مساله است. خوب را از زشت تفکیک میکند. راه را باز میکند و نشان میدهد که چگونهگی رفتار ما در برابر هر مهمی چهگونه باشد. و یا هم باز دارنده حرکات غیرمعقول ماست که ما بنابر دلایل مختلفی چون خودبزرگبینی، سلیقوی، آمرانه، حمایتهای کورکورانه مردمی و یا کژفهمی و نافهمی ما را از مسائل مهم، تبارز میدهد و انگشت انتقاد بر آن میگذارد.
به باور نویسنده، یکی از بزرگترین مشکلات کشور مان نبود بستری برای گفتگو و نقد است. گفتگو که ما را داغتر از آش نشان ندهد. بیانگر دانش و فهم بلند ما از روایتها، دادهها و دریافتهای اجتماعی ما باشد. و همچنان نقدی که سلامت را از ملامت بتواند جدا کند پرسشی داشته و پاسخی دریافت کند.
رسانههای افغانستان هم در بیست سال گذشته حداقل در کنار شماری از منتقدین واقعی بستری برای نقد بیراهه ایجاد کردند. جای منتقد، دشمنان همدیگر را روبروی هم قرار دادند و تلاش ورزیدند تا جای نقد و پرسشگری، قضاوت و دشمنی راه اندازی کنند. شاید هم این مهم ناخودآگاه به وقوع پیوسته باشد اما در اکثر مسائل چنان تلاش های خصمانهی در بطن جامعه، پرورش یافته بزرگ شد که جایگاه نقد را خدشهدار کرد.
با این وجود؛ مهم اساسی دیگر در نفی نقد برخورد سلیقوی منتقدین با رخداد های بوده است که از آنها به عنوان منتقد دعوت به حرف زدن شده بود. منتقد جای بیان زشتی و زیبایی مساله، نگاه خودش را به موضوع چنان بیان میکرد که سلیقه، قومیت، زبان، فرهنگ و موارد دیگر بر آن چربی داشت و جای این که بتواند ممد واقع شود، ضرر بیشتر وارد میکرد.
چنان بر میآید که نبود فضای انتقاد در کشور سبب شده تا هرچه هرکه میخواهد انجام دهد. پرس و پال وجود ندارد و این به معنی برات از هر عملی است. شما میتوانید اعمالی را انجام دهید و پاسخگو نه برای ملت استید نه هم برای دولت. در حین زمان نبود نقد، ترویج ورقپراکنی در ادارات دولتی، خلل در کار، ضایع کردن وقت و نرسیدن به منظوری بود که افغانستان نوین میخواست به آن دسترسی پیدا کند. خودکامهگی را تا توانست ترویج کرد و هر فردی خودش را مبرا از پاسخگویی و صاحباختیار در انجام امور و یا سهلانگاری در آن میدانست. نکته قابل ذکر هم این است که چنین پنداشته نشود که این مهم، تنها در دولت بوده است همه افراد جامعه در هر شرایط و شغلی که فعالیت داشتند خارج از این دایره نبوده و اما تاثیر گذاری عمل کردن و نکردن گروه ها باز متفاوت بوده است.
در این حال، مسلما که هم دولت ( اگر شکل بگیرد ) به عنوان چتر کلان رهبریت در کشور و همچنان تمامی مردم در بازپس یابی جایگاه و ایجاد بستری برای نقد باید تلاش ورزند. منتقدین اجازه حرف زدن داشته و بتوانند از عملکرد دولتها و از رفتار مردم نقد کنند و این نیز بدور از تعصب و سلیقه باشد. همچنان مهم است که باید انتقاوها نادیده گرفته نشوند و در روشنایی نقد های سازنده و مفید، تلاشی صورت گیرد تا بتوانیم از این لجنزار، بیرون بدر آیم و در واقع، بتوانیم بستری برای گفتمانهای شهروند محور ایجاد کنیم و این میتواند به عنوان بازوی دولت در بازآفرینی افغانستان مرفه و نوین یاری مان کند.