there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
تفنگ در برابر قلم؛ علیه امارت ننویسید
22 September 2022
سینا
صبح زود است. آفتاب هنوز رخ از پشتکوههای شرق هرات نمایان نکرده. شهر در خواب است و مردماناش نیز خفته در بستر. من و دو تن دیگر در اتاق دانشجویی خواب استیم. در یکی از خوابگاههای خصوصی در غرب هرات. همهی اتاقهای خوابگاه را به دانشجویان به کرایه دادهاند بهجز دو اتاق؛ اتاقهای شماره ۳ و ۵.
صدایی بهگوش میرسد. تق تق. دوباره تق تق. از خواب میپرم. گوشهایم را سمت صدا تیز میکنم. صدا از منزل اول است: چشمانم را مالیده مالیده دروازه را باز میکنم. میبینم سه طالب دم دروازه اتاق شماره ۳ ایستادهاند و با لگد به دروازه میزنند. دو تن آنان تفنگ بهدست دارند و یکی بیسیم. شدت صدا باعث شده همه از خواب بیدار شوند. همهگی سراسیمه و مضطرب به طالبان چشم دوختهاند. کسی نمیداند چهخبر است. هیچکس سوالی هم نمیپرسد.
صحنه همچنان برپاست و تماشاگران هم منتظر. تا اینکه کسی از درون اتاق، دروازه باز را میکند. سرباز با قنداق تفنگ بر سر او میکوبد. آنکه دروازه را باز کرده بود، نقش بر زمین میشود. هر دو طالب تفنگ بهدست میریزند به جانش و تا توان دارند زیر لگد و قنداق تفنگ لتوکوباش میکنند تا جاییکه سروصورتاش خونی می شود. با دستمال سر دستانش را از پشت میبندند عوض اینکه صورتاش را ببندند. از اتاقش بیرون میکنند و به همه نشان میدهند: «سزای کسیکه در فیسبوک ما را بد بگوید، همین است»
آنکه بیسیم در داشت و لنگوتهی سیاه بر سر، آمد طرف اتاق ما، یکی از سربازان هم از دنبالش راه افتاد. مرد تفنگدار اشاره میکند راه را باز کن. از دم دروازه کنار میروم. او پا پیش میگذارد و وارد اتاق میشود. با آنکه کفش بهپا دارد. یکی از دو هماتاقیام که شب تا دیر هنگام بیدار بود و آمادگی امتحان را میگرفت، تاهنوز خواب بود. سرباز طالب با نول تفنگ لحاف را از روی او دور میاندازد. او با چشمان خوابآلود، به طالب مینگرد هراسان و سراسیمه میشود. سرباز میپرسد:«از کجاستی؟ اینجه چه میکنی؟». او با لکنت زبان، جواب طالب را میدهد:«از ولایت … استم. اینجه محصل استم، درس میخوانم». سرباز میرود سمت آشپزخانه. اما زود بر میگردد. انگار چیزی نیست. رد دور میدهد و از اتاق بیرون میشود. همهگی مات و مبهوت بههم خیره میشویم. از دم دروازه بر میگردد و میگوید: «هوش کنید علیه امارت اسلامی چیزی ننویسید. مخصوصن به فیسبوک. فامیدید؟!». همه از ترس و وحشت سکوت میکنیم. صدا از کسی بلند نمیشود، انگار زبانهای مانرا بریده باشند. با تکان دادن سر حرفهای شانرا تائید میکنیم. فضا ساکت است. نگاهها پر معنی. در این فضا فقط نگاه است که رد و بدل میشود و اما حرف و حدیثی، نه.
نیم ساعت بعد قومندانی امنیه طالبان در هرات در صفحه فیسبوک خود خبری نشر کرد: «نیروهای استخبارات امارت اسلامی، صبح امروز یک تن را از ناحیه … شهر هرات به جرم تبلیغات منفی علیه امارت اسلامی دستگیر نمودند. متهم به جرم خود اعتراف کرده است»