there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
شاعری که آسمانی شد
12 July 2023
جاوید فرهاد
“احمد رضا احمدی” از پیشگامان شعر امروز پارسی، پس از سالها نوشتن برای عشق، سرانجام آسمانی شد و درگذشت.
زندهیاد احمدی در کنار شاعرانی چون: نادر ابراهیمی، محمد علی سپانلو، بهرام بیضایی و …، جریانِ “موجِ نو” را ایجاد کرد و با این جریانسازی، جامهی تازهای بر قد و قامت شعرِ معاصر پارسی پوشانید.
او شعرِ نو را با دریافت تازه از زندهگی شکل داد و زبان ویژهی خودش را در شعر مطرح کرد:
“بوسیدمش
دیگر هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم.” (احمدی)
زبانِ عاشقانههایش لبریز از بازیهای شاعرانه با واژهگان بود. موسیقی واژهگان را در بافتار زبان ماهرانه بلد بود و با هر کلمه رقصِ شاعرانه را در زبان آغاز میکرد. بهگونهی مثال:” چنان را با چشمان و چشمانش چنان بافت میداد که هرگز بهبار محتوایی شعر آسیب وارد نمیشد و شعر در کنار رعایتِ موسیقی واژهگان در کاربرد سه “چ” در ترکیب زبان، آزادی محتوا را حفظ میکرد:
“چنان چشمانش
به چشمانِ من شباهت داشت
که ما در آینه یکدیگر را
گُم میکردیم.” (احمدی)
کمتر شاعرانی هستند که دو کفهی عُنصر موسیقایی در زبان و محتوای شعر را عادلانه در دست داشته باشند؛ اما احمدی از آن دسته شاعرانی بود که افزون بر توجه بهرویکرد موسیقایی در زبان، کفهی محتوایی شعر را نیز با ژرفنگری نگاه میداشت و توازن میان موسیقی در زبان و محتوای شعر را قشنگ رعایت میکرد.
از سوی دیگر، زبانِ شعرهای احمدی ساده؛ اما ژرف است؛ چون شاعرانِ بزرگ با زبان ساده بهژرفا میرسند. او با واژهها صمیمی برخورد میکند؛ دلش را لای کلمهها میپیچد و پیشِ چشمِ مخاطب میگذارد. ریسمان بازی با واژهها را بلد نیست. زبانش سرشتِ گفتاری دارد و برجِ عاجنشین نیست؛ زیرا یکی از ویژهگیهای زبان خوب و شُسته شده، رسیدن به سادهگی و صمیمیّتِ شاعرانه در زبان است؛ چیزی که از تجربهی ژرف و نه “فاضلانه”ی شاعر سرچشمه میگیرد، مانندِ این شعر:
“حقیقت دارد
تو را دوست دارم.
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخندِ تو را در باران.
میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که میدانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگِ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستوشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم.”
در یک سنجشِ کُلی، شعر احمدی “فاضلانه” نبود، بسیار “شاعرانه” و منحصر بهزبانِ خودش بود.
روانش بهشتی باد!