there is not post in layout 2
وزیر خارجه سابق افغانستان: با ایران همسو و همراهیم
رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه سابق افغانستان از حمله ایران...
دکتر نظیف شهرانی: حکومت موقت یک فرصت و تنها بدیل است
12 February 2019
مصاحبهکننده: مطهره یما امیری
اشاره: پروفیسور نظیف شهرانی، استاد دانشگاه اندیانای امریکا و از تیوریسنهای برجستۀ سیاسی است. او مقالهها و کتابهای متعددی در حوزههای تاریخ و علوم سیاسیااا نگاشته است. خبرگزاری کشور با آقای شهرانی در پیوند به مواضع امریکا در افغانستان، مصالحه با طالبان، قانون اساسی و تشکیل حکومت موقت به گفتوگو پرداخته است.
کشور نیوز: سپاس جناب دکتر نظیف شهرانی از فرصتیکه در اختیار ما گذاشتید. در جریان هستید که تحولات تازهیی در حال شکلگیری است. از سال 2001 تا امروز به پیش در حرکت بودیم. ارزشهایی شکل گرفته و دستآوردهایی هم به میان آمده است. حقوق بشر، حقوق زنان، جامعۀ مدنی، رسانههای آزاد از جمله دستآوردهای ۱۸ سال اخیر است. با تمام اینها به نظر میرسد که در آستانۀ یک دور باطلِ پیش میرویم. دلایل تکرار دِور باطل در تاریخ معاصر افغانستان چیست؟
بسیار چیزها به جای اینکه پلان شده و برنامهریزی شده باشد، واکنشی بوده است. حقوق بشر، حقوق شهروندی و غیره واکنشی در برابر دیدگاههای طالبان بود. زیرا آنها ارزشهای جدید را نقض کردند. جادادن ارزشهای مدرن در قانون اساسی، کار ما نبود؛ بلکه مشاوران غربی تصمیم گرفتهاند که کدام مسایل در قانون گنجانیده شود. ارزشها در قانون اساسی بهخوبی جاسازی شده و خوشآیند است؛ اما ادارهییکه قانون اساسی پیشبینی کرده، نمیتواند ارزشها را به کرسی بنشاند. بنابراین، یک تضاد در قانون اساسی وجود دارد.
هدف و ارزش خیلی مثبت بوده، ولی روش و مکانیزم دستیافتن به آن مشکلساز است. فعلاً ما با یک بحران مواجه هستیم، چون، مردم بسیار دلسرد هستند. به دلیلکه تمام اینها درحد وعده بود؛ اما مردم توقع عملی شدن وعدهها را داشتنند. خارجیها هم میگفتند که برای عملی کردن این مسایل آمدهایم؛ اما در پایان کار میبینیم که به هیچ یک از این موضوعات توجه نکردند. حالا، ما با یک بحران جدید که طالبان و یا خارجیها با طالبان خلق کردهاند، مواجه هستیم. ما باید به صلحی تن دهیم که به نفع طالبان باشد، نه به سود افغانستان. همه چیز مبهم است. به فرض اگر قدرت به طالبان سپرده شود، آیا رویکرد طالبان با دهه ۱۹۹۰ فرق خواهد داشت؟ هیچ کس نمیفهمد و دولت هم برنامۀ مشخص نداشته و در برابر پیشنهادات غربیها به ویژه امریکایی طرح بدیل ندارند. از این لحاظ، یک هرج و مرج کشور را تهدید میکند و نمیدانیم که چه کنیم و به کجا برویم؟
خبرگزاری کشور: جناب دکتر، در مذاکرات صلح یکی از نقاط اختلافبرانگیز میان حکومت افغانستان و امریکا بحث پیشنهاد حکومت موقت است که در ظاهر امر طالبان موافقاند. از این طرح آقای خلیلزاد و برخی از کشورهای منطقه نیز حمایت کردند. فکر نمیکنید که حکومت موقت یک عقبگرد جدی است؟ در صورت تغییر قانون اساسی پیشنهاد شما چیست که کدام مادهها تغییر کند و چه چیزهایی در قانون اساسی اضافه شود؟
دکتر شهرانی: طالبان حکومت کابل را به رسمیت نمیشناسند و میدانند که از این طریق خواستههایشان را بهدست آورده نمیتوانند. به این خاطر با امریکاییها وارد مذاکره شدند. باید بدانیم که تصمیمگیری به دست امریکا و جامعه بینالمللی است. آنها نظام را تمویل میکنند و فرمان هم میدهند. به همین دلیل، طالبان به دربار امریکا رفتند، نه کابل. آنان تا کنون دستاورد هم داشتهاند.
اگر طالبان نمیخواهند که با نظام حاکم مذاکره کنند، در این حالت، بدیل حکومت موقت است که در آن مردم افغانستان و طالبان سهم داشته باشند و ما باید آن را یک فرصت استثنایی تلقی کنیم. تنها کسیکه این مسأله را یک تهدید میشمارد، ارگ است. آقای غنی میخواهد که اگر صلح در این دوره نشد در پنج سال دیگر شود و این بسیار دیر است. او میخواهد که خودش این کار را انجام دهد؛ درحالیکه طرف مقابل میگوید که ما به تو کار نداریم. در این صورت، برای برپایی حکومت موقت باید به عنوان یک فرصت نگاه کنیم. طرح حکومت موقت پیش رو با حکومت موقت زمان کرزی کاملاً تفاوت دارد.
البته حکومت موقت چند پیششرط دارد:
شرط اول: هرکسیکه در این حکومت میخواهد سهیم شود باید تعهد کند که پس از حکومت موقت در سیاست افغانستان دست نداشته باشد. چون، آقای کرزی در دوره موقت برای خودش کار کرد تا بقایش را دوام بخشد. این یک واقعیت منطقوی و افغانی هم است که یک تعداد در حکومت موقت برای دو و یا سه سال هستند و حکومت موقت هم کمتر از سه سال نیست. ما باید عجولانه عمل نکنیم و روی حکومت موقت هم فکر نماییم و روی آن پلانگذاری کرده و برای کشور یک وثیقه تهیه کینم که برای صد یا دو صد سال آینده کارا باشد، نه برای یک یا دو دوره. بنابراین شرط اول این است؛ کسانیکه در این حکومت سهم میگیرند باید بعد از ختم این دوره، حداقل ده سال دیگر در سیاست دخالت نداشته باشند.
شرط دوم: کسانیکه در این حکومت سهیم بوده و در ۱۸ سال گذشته در موقفهای بلند اداری کار کردند، اما کارشان به منفعت این مملکت تمام نشده و یا از مقامشان سؤ استفادهٔ اقتصادی و سیاسی نمودند، نباید در حکومت بعدی جایگاه داشته باشند. نباید بگذاریم فساد در حکومت آینده تداوم پیدا کند. حکومت فعلی در ۱۸ سال گذشته غیر از فساد، بدبختی و بیاعتنایی نسبت به اعتماد مردم هیچ کاری نتوانستند و ما باید از این وضعیت در آینده جلوگیری کنیم.
شرط سوم: باید هرچه زودتر کمیسیون تسوید و تعدیل قانون اساسی ساخته شود که در تشکیل آن جامعه بینالمللی و نمایندههای طالبان هم شامل باشند. جامعه بینالمللی بدون مداخله افغانها باید مسوولان کمیسیون را گزینش نمایند. بنابراین افرادیکه در آنجا سهم میگیرند باید شامل جناحها و افکار سیاسی مختلف باشند تا بتوانند این وثیقه سیاسی را تهیه و ترتیب دهند. به نظر من، قانون اساسی فعلی در قسمت حقوق و وجایب نقص ندارد؛ قانون اسلامی است و با ارزشهای بینالمللی هم مطابقت دارد. مشکل اساسی در اداره است که باید اصلاح شود. باید به گونهیی اصلاح شود که پاسخگوی مشکلات فعلی مثل خویشخوری، رشوتخوری، سؤ استفاده از مقام و غیره باشد.
تمام این مسایل به ارگ که مرکز قدرت است، ارتباط میگیرد. مثلاً افراد همیشه براساس قومیت، خویشخوری و هویت سیاسی استخدام میشوند، به خاطریکه یک فرد حق دارد که همه را مقرر کند. به نظر من قانون اساسی آینده باید از تقرر و حق تقرر نجات یابد. موضوع دیگر مشارکت مردم در اداره و زندهگی سیاسیشان است؛ اما مشارکت به معنی چهار نفر هزاره، دو نفر اوزبیک، پنجنفر پشتون و شش نفر تاجیک تعریف شدند و یا کدام فرمول دیگر. به نظر من این مشارکت نیست و باید مشارکت به عنوان یک اصل در قانون اساسی براساس اداره محلی توسط مردم محل، گنجانیده شود. به طور مثال، در هر جای دنیا دموکراسی است و ما آن را در محلات جامعۀ خود به هزاران سال تطبیق کردیم. یک گروه از جامعۀ ما که در مسجد نماز میخوانند میتوانند که مشکل محله، اقتصاد و سایر موارد را خودشان به شکل مناسب حل کنند.
برخیها در همین جمع با حکومت ارتباط و همدستی داشته و از این طریق از جامعه خودشان سوء استفاده کردهاند/ میکنند. پس عامل بیعدالتی در جامعهٔ ما در سطح پایین، حکومت است که همیشه این شرایط را مساعد ساخته تا شماری از افراد ناکارا در تبانی با حکومت در پی سؤ استفاده از جامعه و مردم شان باشند.
پس اگر ما، به همین ارزشها و روشهای اداری مردم خود در سطح پایین اعتماد کنیم آیا مشکل ما را حل میکنند؟ مثلأ بین سالهای 1980 یک قوهٔ نظامی مرکزی برضد روسها جنگ کرد؛ اما بعدأ روسها را دعوت نمود که افغانستان را اشغال کنند و یا از طریق قوای مرکزی برضد مردم اقدام نمایند و کودتا کنند. به همین خاطر، اگر قدرت واقعی جامعه ما در محلات باشد، چرا آن را محلی نسازیم و از بالا چیزی را بر مردم تحمیل نماییم و چرا ما باید یک شکل افقی را به شکل عمومی تبدیل کنیم.
به نظر من، تمام ولسوالها و شورای ولسوالی توسط مردم محل انتخاب شوند و طبق نفوس، ساختن قوانین کار مشکل نیست. ولسوال منتخب، کابینه ولسوالی، مدیران دفترها، مدیر معارف، مدیر محاسبه مالی، مفتی، قاضی، قومندان پولیس را به شورای منتخب ولسوالی معرفی نماید، طوریکه در مرکز انجام میشود و وزرا از شورا رأی اعتماد میگیرند. در این صورت، حکومت خدمتگار مردم شده و ما از رعیت بودن نجات مییابیم و شهروند میشویم.
به استثنای پستهای مسلکی که هیچکس حق تقرریاش را نداشته باشد، سایر بخشها توسط اداره محلی استخدام شوند و این کار را یک کمیته با اشتراک اعضای شورا انجام دهد. به همین شکل، در سطح ولایتها؛ والی منتخب، شهردار منتخب، شورای شهر منتخب و شورای ولایتی منتخب نیز به این طریق گزینش شوند و والی منتخب، کابینهٔ ولایتی خود را که متشکل از رؤسا میباشند به شورا معرفی کند تا رأی اعتماد بگیرند. در سطح ملی؛ شورای ملی و دولت مرکزی با این تفاوت که هم قانون میسازند، هم تطبیق میکنند و هم نظارت مینمایند. این کار از توان یک ارگان نیست. مثلأ والی را رییس جمهور مقرر میکند و در صورت بروز مشکلات از آن دفاع مینماید و یا آن را به یک ولایت دیگر تبدیل میکند.
زمانیکه حکومت محلی از طریق انتخابات تشکیل میشود، دولت مرکزی باید حق قانونسازی را داشته باشد؛ ولی تطبیق آن را به عهده حکومت محلی بگذارد و در امور آن دخالت نکند. دولت مرکزی باید از روند تطبیق قانون نظارت نکند و زمانیکه تخطی قانونی صورت میگیرد به والی تذکر دهد که خلاف قانون عمل کرده است. اما، حالا حکومت مرکزی با مردم هیچ رابطهیی ندارد تا در هماهنگی با مردم به حمایت از مردم در برابر قلدری ایستادهگی کند.
با محلیسازی قدرت، بسیاری از مشکلات امروز جامعه از بین میرود. به طور نمونه در هندوستان ادارات محلی اینگونه توسط مردم محل اداره شده و حکمت مرکزی یک سلسله قدرتها را در دست دارد؛ اما صلاحیتهای بیشتر به ادارات محلی واگذار شده است. برخیها میگویند که این نوع حکومت فدرالی است و فدرالی خوب نیست و افغانستان را تجزیه میسازد. اینها نمیفهمند و میخواهند که قدرت کنترل همه چیز در اختیار خودشان باشند و این اتهامات را میزنند.
به نظر من، اصلأ فدرال یک شکلی از دولت است نه یک اصل دولت. دولت انگلستان شاهی است و اسپانیا نظام شاهی را دوباره برگرداند؛ اما اصولا ادارهٔ شان توسط مردم در محلات پیشبرده میشوند. شاه سنبول است. اگر ظاهرشاه را پادشاه نگه میداشتیم، ما حکومت بهتر از امروز میداشتیم.
به هر حال، من به این باور هستم که ما برای بیرون رفت از مشکلات کنونی باید یک راه حل پیدا کنیم و برای ما باید شکل دولتداری مهم باشد و ما هنوزهم میتوانیم که یکی از همین سرداران را بیاوریم و پادشاه بسازیم. در صورتیکه حق اداره محلی به مردم واگذار شود، مشکل وجود نخواهد داشت. مشکل ما در دوره شاهی تمرکز قدرت به دست یک گروه بسیار کوچک و منفعتطلب بود. البته، بحث محلیسازی قدرت بستر زیاد برای صحبت دارد که چرا و به چه دلیل میتواند راه حل مشکل شمرده شود.
به نظر من، اگر قانون اساسی به همین شکل تسوید شود؛ یک مشکل میماند که آن هم به حکومت موقت بر میگردد. یکی از وظایف حکومت موقت تسوید تعدیل قانون اساسی و دیگر پاسداشتن آن است. من میگویم که دیگر لویه جرگه بس است. چون، لویه جرگه یکی از ابزارها و وسایل سؤ استفاده از قدرت به حمایت از چند نفر محدود بوده و ما باید در تاریخ کشور با لویه جرگه خدا حافظی کنیم. یک چیزی در گذشته بود، ولی کارا نبوده، خدا حافظش!
وظیفهٔ دیگر در تسوید قانون اساسی رفراندم ملی است و ما باید به فرد فرد این کشور حق بدهیم که در قانون اساسی صدایشان بیاید و این کار بسیار سادهتر از دایر کردن لویه جرگه میباشد. ما باید مستقیماً قانون اساسی را به مردم بفهمانیم و از آنها دعوت کنیم که این قانون بهتر است، من فکر میکنم که این را مردم به سادهگی درک نمیتوانند.
به جای اینکه چند نفر معاملهگرِ از چهار گوشهٔ کشور جمع شوند و جیبهایشان را پُر پول کنند و برایشان بگویند که این کار به این شکل انجام دهید، بهتر است که مردم مستقیماً به قانون رأی بدهند و رفراندم ملی برگزار گردد. بسیاری از جوامع از رفراندم کار میگیرند و ترکیه چندینبار رفراندم برگزار کرد. در رفراندم گفته میشود که قانون اساسی چه است، چه باید باشد و چرا؟
باید به مردم بفهمانیم که به این قانون رأی دهند و هیچ مشکلی هم وجود ندارد، مصارف این کار بسیار کمتر خواهد بود و ما قانون بهتری خواهیم داشت. اگر ما این شرایط را برای حکومت موقت طرح کنیم و زمان بیشتر هم داشته باشیم نه ۱۸ماه را که نهاد (Run Corporations) پیشنهاد کرده است. آنها میگویند که شورای ولایتی سه یا چهار نفر را به حیث نامزدان مقام ولایت به رییس جمهور پیشنهاد کند و رییس جمهور یکی از آنها را برگزیند؛ ما میگوییم که دیگر رییس جمهور نباید به این کارها دست داشته باشد. حکومت مرکزی حق دارد که وزرا را به مجلس نمایندهگان برای گرفتن رأی اعتماد معرفی نماید و این مسایل را به حکومت محلی بگذارد.
کشور نیوز: آقای دکتر در جریان تصویب و تدوین قانون اساسی بزرگترین چالشیکه پیشرو است و احساس میشود؛ بحث تضاد دیدگاهها است، طالبان یک روایت تند و افراطی از شریعت و از مسایل جدید دارند و از سوی دیگر اینجا یک قانون اساسی بوده که با ارزشهای مدرن، دموکراسی و آزادی بیان سازش داشته و با قوانین بینالمللی و میثاقهای بینالمللی نیز مطابقت دارد. آیا فکر میکنید که با طالبان بتوانیم روی یک قانون اساسی میانه و یک قانون اساسی مدرن به توافق برسیم که طالبان نتوانند خواستههای تندروانه و افراطی خود را در قانون اساسی اعمال کنند؟
دکتر شهرانی: ما تاهنوز نمیدانیم که طالبان چه میخواهند؛ اما من فکر میکنم که قانون اساسی با میثاقهای بینالمللی و ارزشهای غربی توافق دارد و جز ارزشهای اسلامی هم است. چون، هیچ مشکل میان قرآن، حقوق و ارزشهای جهانشمول در میان نیست. بعضی مسایل تخنیکی کوچک است که میتوان برایش راه حلی پیدا کرد. ولی به صورت عام هیچ مشکل خاص میان ارزشهای قرآنی و احادیث و ارزشهای مدرن دیده نمیشود که در تضاد باشد. ممکن است که مشکل ما با طالبان در قسمت حقوق و وجایب و ارزشها زیاد نباشد؛ ولی درباره شکل اداره و اصول بسیار زیاد است.
کشور نیوز: به نظر میرسد که در روزهای اخیر رییس جمهور افغانستان در تقابل با برنامۀ صلح ایالت متحده امریکا با طالبان قرار گرفته است و گاهی با استناد به شرایط زمان دکتر نجیبالله و داوود خان میگوید: ما نمیخواهیم که تاریخ دوباره تکرار و یا تجربۀ تلخ گذشته از سر گرفته شود. بسیاری تحلیلگران مدعی هستند که شرایط فعلی حکومت افغانستان با اواخر حکومت دکتر نجیب مشابه است. روسها حکومت دکتر نجیب را رها کرده و کمکهایشان را کاهش دادهاند، درنتیجه حکومت از داخل پاشید و گروههای مجاهدین کابل را گرفتهاند. حالا عین همان سناریو درحال تکرار است، امریکاییها بیرون میشوند طالبان به حمایت برخی از کشورها احتمالاً دوباره بالای افغانستان مسلط شوند، این روایتی است که حکومت افغانستان ارایه میکند و میگوید در برابر این برنامه میایستد. فکر میکنید که شرایط اشرف غنی با دکتر نجیب و یا حکومت وحدت ملی با حکومت دکتر نجیب مشابه باشد؟
دکتر شهرانی: اگر کسی به صورت سطحی روی این موضوعات فکر کند شاید شباهتهای را ببیند. اولأ بحث موافقتنامهٔ صلح هیچ واضح نیست که در آن چه گنجانیده خواهد شد، آیا امریکاییها از افغانستان بیرون میشوند، به کُلی از اینجا میروند و همه چیز را به طالب واگذار مینمایند؟ به نظرم این بعید است. به تازهگی کانگرس امریکا قانونی را پاس کرد که در آن آمده است که «نباید خروج کامل از افغانستان صورت بگیرد، ما باید در افغانستان حضور داشته باشیم و از منافعمان دفاع کنیم.» از نظر قانونی این میتواند که مانع تصمیم رییس جمهور ترمپ در باره خروج نیروهای امریکایی از افغانستان شود. چون، در امریکا حکومت قانون است. هرچند یک فرد دیوانه ریاست جمهوری را در دست دارد و مردم امریکا هم به مقام ریاست جمهوری حرمت قایلاند و با آن هم ممکن است که کار خلاف قانون انجام ندهد.
من فکر نمیکنم که سناریوی دورۀ دکتر نجیب الله و شوروی سابق با حکومت فعلی و حضور امریکاییها شباهت داشته باشد. برای اینکه شوروی سابق فروپاشید؛ ولی امریکا پابرجاست و نمیپاشد. امریکا از منافع خود دفاع میکند، با ابرقدرتهای دیگر فرق دارد و هیچگاه منافع خود را رها نمینماید. به این دلیل، ما نباید فکر کنیم که امریکاییها افغانستان را کاملاً رها خواهند کرد. در زمان حکومت دکتر نجیب مجاهدین دارای قوای منظم بوده و امکانات هم در اختیار داشتهاند و از جانب دیگر، همه چیز از کنترل حکومت مرکزی خارج شده و هیچ چیزی در دست نداشت. حالا هم طالبان به یک سلسله امکانات دسترسی دارند؛ اما با کسانی معامله میکنند که با امریکا در ارتباط است، در صورتیکه منافع امریکا را تهدید کند، امریکاییها میتوانند منافع آنها را به جالش بکشند.
در ضمن، امریکاییها با ایرانیها و روسها مشکل دارند و هرگز مثل دهه ۹۰ اینجا را به ایرانیها، روسها، پاکستانیها و عربها رها نمیکنند و نمیروند. به باور من، در شرایط فعلی این کار محال است و هرکاریکه شود با آن زمان شباهت عمیق نخواهد داشت. ما نباید این ترسو هراس را داشته باشیم که اینبار امریکاییها بیرون میشوند. آنها میدانند که منافعشان در کجاست، ممکن است که امریکا ۱۴۰۰۰ سرباز را را در افغانستان حفظ نکند ولی ۲۰۰۰ سرباز را نگهدارند. امروزه شرایط نظامی، سیاسی و همه چیز فرق دارد و امریکا میتواند با همین تعداد نیرو خلیج فارس را از کابل کنترل نمایند. بنابراین، شباهتها سطحی بوده و عمیق نیست.
رییس جمهور غنی در پی عوامفریبی است؛ ولی این امکان بسیار کم وجود دارد که چنین اتفاقی در کشور واقع شود.
کشور نیوز: پیشنهاد برخی از کشورها در مورد حکومت آیندۀ افغانستان که در نتیجۀ مذاکرات صلح با طالبان شکل میگیرد، این است که طالبان به صورت مستقیم با احزاب سیاسی مذاکره کنند. آیا فکر میکنید که این برنامه به وضعیت و تشکیل حکومت موقت کمک کند و یا خطرناک نیست؟
دکتر شهرانی: نه، به هیچصورت خطرناک نیست. چون، آنها نمیخواهند با این دولت به عنوان یک دولت معامله کنند و این حق شان است. در درون دولت هم افراد خوب و هم کسانیکه از مقامشان سوء استفاده کرده میباشند. اگر اقشار مختلف جامعه در یک کمیته جمع شوند و با طالبان بحث کنند که در آن افراد دولتی هم شامل باشند بازهم با فرد محور بودن که جز فرهنگ سیاسی ما است، مواجه میشویم. چونکه، طرز دید همین نخبهها و یا دلالان سیاسی فردی است، اگر اینها دوباره جمع شوند و طالبان هم از این دستهٔ افرادشان حمایت کنند، مشکل پیش میآید و ما نمیتوانیم که یک گروه منسجم با طرز دید نزدیک به افغانستان داشته باشیم که در باره راه حل افغانستان یک نوع فکر کنند. این مشکل پیش خواهد آمد و باید چه قسم این را حل کنیم.
به نظر من، باید دست جنگسالاران که همین نخبههای سیاسی و دلالان سیاسی کنونی هستند، را کوتاهتر کنیم و برایشان بگوییم که آنها جز مشکل افغانستان بوده و نمیتوانند که به حل مشکلات کمک کنند. در این قسمت ما باید از قدرتهای بین المللی کمک بگیریم که کی نقش بهتر در تصمیمگیری برای آینده افغانستان داشته باشد.
افغانستان امروز، افغانستان ۱۸ سال پیش نیست و فعلاً یک گروه از نسل جوان سیاسی دارد که با درک بهتر میتوانند برای آینده خودشان تصمیم بگیرند و نمیخواهند که با این دلالان سیاسی ارتباط داشته باشند. مشکل ما چیست؟ حالا کسانی در قدرت هستند که نمیخواهند یا نمیتوانند که یک تحول مثبت سیاسی در کشور بیاورند و در عینحال به دیگران هم این فرصت را نمیدهند. برای اینکه آنها تمام امکاناتی را که در دست دارند یک امتیاز خاص میدانند و به هر قیمتی باید ان را حفظ کنند. وقتی شما در یک چنین جامعهییکه اقتصاد و سیاست آن به این شکل عیار شده باشد، توقع دارید که مقاومت منفی از طرف قدرتها واقع شود. در شرایط امروز افغانستان این امکان وجود دارد که از جامعه بین المللی دعودت کنیم که برای بیرون رفت از این حالت ما را کمک کنند. مثلأ یکی از کارها خلق نمودن اجماع در میان جامعه است که این بزرگواران برای مردم حساب بدهند در سیاست حضور داشته باشند و در غیر آن از سیاست دست بکشند. از سوی دیگر طبقه نسل جوان را داریم ولی در میان آنها شما نمیتوانید که افراد بهتر از این بزرگواران را پیدا کنید که برای آینده افغانستان تصمیم بگیرند.
مشکل ما این است که چطور بتوانیم این نسل را به دور یک مفکوره جمع کنیم تا خودشان رهبر بسازند. در یک جامعهییکه شما بتوانید برای آزادی علیپور ۲۰-۴۰ هزار نفر را به کوچه و بازار بیاورید و او را در یک یا دو روز آزاد نمایید، چرا نمیتوانید که صد هزار نفر را دور یک فکر جمع کنید. مردم ۲۰ روز در ۹ ولایت اوزبیک نشین برای آوردن جنرال دوستم مظاهره کردند تا او را از ترکیه بیاورند و یا قومندان قیصاری را آزاد کنند. چرا ما نمیتوانیم که یک ماه برای طرفداری از یک مفکوره، نه یک فرد به کوچهها بریزیم، این امکان وجود دارد؛ اما فعلأ یک گروه منسجم که از همان مفکوره حمایت کند، وجود ندارد.
مدت شش ماه میشود که در افغانستان هستم و پیام من برای جوانان این بوده که شما باید به خودتان باور داشته باشید و هرکار را خودتان رهبری کنید نه اینکه دنبال رهبر بدوید. خداوند ج در قرآن شریف میفرمایند: «شما به ریسمان الهی دست بیندازید.» به همین اساس ما باید به یک ریسمان چنگ بیندازیم و برای حمایت از مردم ما در پی یک مفکوره باشیم و کار کنیم.
ما درسهای خوبی از قرآن شریف نیاموخیتیم و متاسفانه هنوزهم قرآن شریف زیاد تلاوت میکنیم ولی چیزی نمیفهمیم. این جامعه قرآن خوان است نه قرآن دان، ما باید قرآن را کمتر بخوانیم و عمیقتر بدانیم. با تاسف، بسیاری از مولویهای مساجد از جملهٔ قرآنخوانان هستند. چرا اینقدر فردگرایی؟
اگر به آغاز تاریخ اسلام برگردیم، زمانیکه پیامبر گرامی اسلام (ص) وفات کرد و این خبر را حضرت عمر شنید و گفت که این دروغ است و هرکس این را میگوید من شمشیرم را میکشم و سرش را میبرم. بلاخره حضرت ابوبکر صدیق میآید و میگوید که هرکس به خداج ، قرآن و حضرت محمد (ص) ایمان دارد، او یک انسان بود و درگذشت ولی تا ابد زنده خواهد ماند. حضرت عمر حیران ماند که هم چندان مسلمانی نبودم و مسلمانی حضرت ابوبکر بهتر از من است
بنابراین ما نباید به فرد اتکا کنیم و به فکر ارزش بدهیم. افراد یا خوب و یا بد هستند و از این دو حالت بیرون نیستند. اگر کسی فرد را خوب میگوید، او را خوب میبینید و اگر کسی او را بد بگوید باز شما چه میکنید آیا همرایش میجنگید؟ اگر کسی طرفدار فکر شما نبود شما چه میکنید آیا بحث مینمایید. وقتی جایی برای بحث بود، فکر انتقادی بود و حرف انتقادی زده شد آن فکر همیشه ارتقا مییابد و بهتر میشود و در نهایت دیگران هم قبول میکنند. ما باید جامعه خود را به طرف بحث و گفتمان بکشانیم و این وظیفه جوانان است تا همه چیز فکرمحور شوند و همه دور فکر جمه گردند. در این صورت، پشتون بودن، هزاره بودن، اوزبیک بودن و تاجیک بودن بی معنی میشود. چون، شما میتوانید که همه اقشار جامعه را دور یک فکر جمع کنید و آنان را جذب نمایید؛ اما اطراف یک فرد هیچگاه چنین کاری نمیتوانید. هیچ کسی در این کشور نیست که همه مردم و گروپها دور او جمع شوند؛ ولی فکر میتواند تمامی مان را جمع سازد.
به نظر من، اصول اداره محلی توسط مردم به عنوان یک هدف جز استراتژی ما است و ما باید از خود شروع کنیم. این یک تفکر است که باید ترویج بدهیم، تقویت کنیم و از مردم بخواهیم که به خیابانها بیایید و در برابر فردسالاری بیایستند و از دلالان بخواهند که دست از سر مردم بردارند و بگذارند که آینده کشور را بسازیم.
کشور نیوز: تشکر دکتر صاحب.