جمعه, ۱۴ ثور ۱۴۰۳

در راستای همگرایی منطقه‌ای

1

به بهانهٔ دوصد و یک و مین سالروز تولد مارکس

05 May 2019

سیدحسین اشراق

 

“هر آنچه سخت و استوار است، دود می شود و به هوا می رود”، این سخنِ مارکس پیشکسوت پرآوازهٔ سنتِ انتقادی است که شامل حالِ آموزه های خودش در روندِ “تجربهٔ مدرنیته” نیز شده است، اما با وجودِ دگردیسی ها، قرائت ها و نقد های قدرتمند از اندیشه های او، نمی شود نقش اش را در تحولاتِ فکری و اجتماعی نادیده گرفت. بدون شک برخی از تعلیمات و اخلاقیاتِ او افزون بر اینکه آموزنده هستند، سرشار از شکوه نیز می باشند. این چهرهٔ تأثیرگذار شاید از جملهٔ مظلومترین و نامرادترین منادیانِ برابری اجتماعی به شمار برود، به جهتِ اینکه از یکطرف نقدِ رادیکال اش در برابرِ نظام سرمایه داری به جایی نرسید و از جانبِ دیگر بخشِ عظیمی از پیروانش که به دفاع از اندیشه های پیچیدهٔ او برخاسته بودند با دیدمان های فلسفی و اقتصادی ایشان بیگانهٔ کامل بودند. در افغانستان از مارکس تصویری عجیبی بوجود آمده بود، به جای تعبیرِ انگلس یعنی “خِرَد زمانه” به هیولای انتقام از “دیگری” تبدیل شده بود. او به عوض اینکه از طریق مطالعاتِ علمی به متون مهم اش مانندِ “سرمایه”، “فقر فلسفه”، “فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی”، “نقد فلسفهٔ حق هگل”، “در بارهٔ تکامل مادی تاریخ” و … راهنمای “تغییر” شناخته می شد، برایش چهرهٔ رزم آرا و فاقد ظرفیتِ گفتگو داده شده بود. در واقع تأملات مارکس مغلوبِ قرائت ها یا به تعبیرِ بهتر علائق و تغرضاتِ اشخاص و گروه ها واقع گردیده بود، چنانچه در غرب و آسیا نیز همین سرنوشت را داشت، اما در کشورِ ما او به مفهوم واقعی کلمه مظلوم واقع شده بود، تیوری های بلند آوازه و پرچالش او در حوزه های اکادمیک، اما در میان کنشگران سیاسی غالباً به قُطرِ بروت، رنگ سرخ نکتایی و حفظِ واژه ها خلاصه شده بود.
به هر تقدیر، در رابطه با شکلگیری سنتِ انتقادی، واکاوی جامعه شناسانهٔ بحران نظام سرمایه داری، ضرورتِ مبارزهٔ طبقاتی برای برابری و جستجوی پر مخاطرهٔ عدالت اجتماعی، با وجودِ آغشته بودنِ شان با موجبیت و قطعیت یا به قول پوپر یوتوپیا و تاریخیگری، همه را می باید مدیون تأملاتِ مارکس بود.
خطرِ ایدئولوژی زدگی از اندیشه هایش را خودِ او نیز پیشبینی کرده بود و باری به محبان اش یادآور شده بود که “من مارکس هستم، مارکسیست نیستم”، اما از آنجا که او با طرح روایتِ کلان به نقدِ کالایی شدن همه چیز در نظام سرمایه داری پرداخته بود، تعلیمات اش دچار تحریف و حتی تحجر شد و به عنوان ابزارِ سرکوب هم موردِ استفاده قرار گرفت. اما اینک که پس از دورانِ فترت، دوباره در قالب چپِ نو واردِ گفتمان های فلسفی اجتماعی شده است انتظارِ می رود غبارِ تمامیت خواهی از سیمای مدعیات اش زدوده شود و به قول آلن بدیو به مثابهٔ “فلسفهٔ رخداد” در گفتگو های فلسفی معاصر بازخوانی شود و ظهورِ دوباره پیدا کند.

سید حسین اشراقی,کارل مارکس