پنج شنبه, ۱۳ ثور ۱۴۰۳

در راستای همگرایی منطقه‌ای

58441593_2467802266572381_2749463558377963520_o

یادداشت منیژه باختری در سوگ از دست دادن دوستش

22 April 2019

دیروز دوست عزیز و گرانبهایی را از دست دادم؛ از جنس آن دوست هایی که با وجود باهمی اندک و گاه گاه او را سخت عزیز می داری و از خود می پنداریش. شیما فخری، دوست نازنینم دیروز در حمله طالبان وحشی و سیاه دل بر وزارت مخابرات در کابل جان عزیزش را از دست داد. امروز وقتی که این خبر ناگوار را شنیدم نمی خواستم باور کنم که شمیا بانوی زیبا، با کیاست و با درایت مان در بستر خون تپیده است. اندوهگین و سوگوار می اندیشم که او در آخرین لحظه های زنده گی، نومیدانه به یاد دختران در غربت نشسته اش گریسته و یا به وصل همایون هنر جوانمرگ دل خوش کرده است، به تنهایی و غم نورصبا اشک ریخته و فرزاد کوچک را صدا زده یا هم فخری صاحب عشق زنده گیش را یاد کرده است که پس از او باید روزگاری را با تلخکامی و اندوه بسر کند نمی دانم؟! به زخم هایت بمیرم خواهر! شاید مجال یک لحظه تفکر را هم نداشتی.

به استاد حسین فخری، با کمال تاسف تسلیت عرض می کنم،

به فرشته و پروانه خواهران کوچکم، به این دو زیبا روی در ماتم نشسته شکیبایی می خواهم.

این غم بزرگ در واژه های کوچک من نمی گنجد. مرا در سوگ و اندوه تان شریک بدانید.

*

خانواده فخری در اخلاق و نجابت، مهر و صفا و نیک سرشتی و پاک دستی بی مثال و کم همتاست. فخری صاحب جدا از این که از نامداران و نام آوران عرصه فرهنگ و قلم است، در چندین حکومت صاحب جایگاه بلند و متصدی مقام دولتی بود، اما این خانواده بزرگ در هر حالت و موقعیت، همانی بودند که سرشت نیک شان بود. ایشان روپیه و مثقالی از مال حرام را به خانه و زنده گی خود نیاوردند و نیفزودند. فخری صاحب، شیما جان و فرزندان ستوده شان با سربلندی و مناعت می زیستند. نه با زر و نه با زور هنباز بودند و نه بازی قدرت و سیاست در می آوردند. در مکاره بازاری که خانواده فخری می توانست مانند بسیاری ها صاحب ساختمان های بلند و یا حداقل خانه یی با شکوه از مثال خانه های بادآورده متمولان امروزی می داشت، به همان اپارتمان مکروریان و همان وسایلی که از سالها قبل داشتند، اکتفا می کردند و والایی و فرهنگ را با شخصیت و عزت و اخلاق و سواد و فکر خود می نمایاندند. ایشان می توانستند که سالها قبل افغانستان را ترک کنند و به اصطلاح حافظ رخت خود را از ورطه بیرون کنند اما نکردند. شیما جان سالها قبل از سفر اروپا دوباره برگشت و عشق وطن و سرزمین را مقدم دانست.

*

این عکس را که در سالهای غربت- زمان حکومت سیاه طالبان کژ اندیش و بد اندیش – در شهر پشاور گرفته شده است، اینجا به یاد و حرمت این عزیز از دست رفته می گذارم؛ همان روز هایی که شیما جان پس از درگذشت مادرم، روی زخم های عمیق روانم مرهم می گذاشت و مرا چون خواهر بزرگ در پناه و آغوش خود گرفته بود.

یادت گرامی و سوگت بر من مدام باد!

منیژه باختری، حسین فخری، مرگ زنش، کابل، وزارت مخابرات، پوسته خانۀ مرکزی